بهاره رهنما: «دورهمی بانوی اول» به روابط سمی می‌پردازد/ علاقه‌ای به حاشیه‌سازی ندارم

هنر

100889
بهاره رهنما: «دورهمی بانوی اول» به روابط سمی می‌پردازد/ علاقه‌ای به حاشیه‌سازی ندارم

کارگردان نمایش «دورهمی بانوی اول» با تاکید بر این که در این نمایش به روابط سمی می‌پردازم گفت: رابطه سمی، یعنی عشق ادامه‌داری که شما مرتب آسیب می‌بینید و دوباره ادامه می‌دهید و دوباره آسیب می‌بینید.

ایران آنلاین: بهاره رهنما هم اکنون نمایش «دورهمی بانوی اول» را به عنوان بازیگر و کارگردان در سالن حافظ روی صحنه دارد.

به گزارش ایرنا، «دورهمی بانوی اول» داستان مستندگونه زندگی همسران سه دیکتاتور جهانی؛ هیتلر، موسلینی و بن لادن است. بهاره رهنما، السا فیروزآذر و هدیه محقق بازیگران این نمایش هستند و رضا کیانیان، هومن حاجی عبداللهی، ایوب آقاخانی و علی اوجی به عنوان صداپیشه، گروه را همراهی می‌کنند.

بهاره رهنما در بخش دوم گفت‌وگو با خبرنگار تئاتر ایرنا از ویژگی‌های اثر جدیدش گفت و مسیری که از ایده تا اجرا طی کرده است را شرح داد. در بخش سوم و پایانی این گفت‌وگو از این بازیگر درباره شخصیت‌ها و مضامین نمایشنامه‌اش پرسیدیم. متن کامل این مصاحبه در ادامه آمده است.

به نظر شما بین سه شخصیتی که در نمایش نشان دادید، کدام‌یک دیکتاتور بدتری بوده؟ من احساس می‌کنم که شما همسر بن‌لادن را بدبخت‌تر و بیچاره‌تر از دو زن دیگر نشان داده اید.

بن لادن اصلاً هیچ بویی از انسانیت نبرده و هیچ‌وقت به انسانیت نرسیده است. لااقل آن دو نفر یعنی موسولینی و هیتلر یکی‌شان دو قطبی بوده‌ یعنی در وجودش یک آدم هنرمند و به شدت عاشق حضور داشته و مرد وفاداری بوده است.

در داستان ما موسیولینی هم مرد خیلی جذاب و عاشق پیشه‌ای بوده، از این جهت که آواز می‌خوانده، ساز می‌زده و خیلی شخصیت عجیبی داشته است. جفت این دیکتاتورها به هر حال خونخوار و دیکتاتور بوده‌اند، ولی راجع به بن‌لادن اصلاً من احساس می‌کردم واقعاً شیطان روی زمین بوده، یعنی کسی که روی بچه‌های خودش هم هیچ رحمی نداشته است. مخصوصاً بچه‌های پسرش را خیلی بیشتر اذیت می‌کرده است.

نمی‌دانم شما اطلاع داشتید که بن لادن بسیار آدم تحصیل‌کرده و دانشگاه رفته ای بوده است. در نمایشنامه، السا فیروز آذر می‌گوید «من وقتی که زن بن لادن شدم، گفتم با یک پسر از یک خانواده خوب، تحصیل‌کرده و دانشگاه رفته ازدواج کردم».

بن لادن خیلی اهل کتاب خواندن بوده و بعد به این شکل سبعیت و خونخواری رسیده است. و به نظر من به عنوان نویسنده این اثر که به هر حال تحقیق زیادی داشتم در این زمینه، به نظرم می‌آید که بن لادن به آن ایدئولوژی‌ای که درباره‌اش حرف می‌زده، خیلی ایمان نداشت؛ فقط خون ریختن و جلو رفتن و فتح کردن او را مست کرده بود.

قابی از نمایش «دورهمی بانوی اول»

در این نمایش هر یک از بازیگران یک نقش را بازی می‌کنند. اما همزمان در بازی و حرکات فرمی در نقش دو زن دیگر هم فرو می‌روند. یعنی مثلا شما انگار همسر هیتلر و بن لادن هم هستید. چطور به این ساختار رسیدید؟

همین‌طور است، به خاطر اینکه کلاً درد مشترک زنان در همه جای دنیا و در همه آثار شبیه همدیگر است و این هم یک بیانیه از نمایش بود. برای همین اسم کتاب نمایشنامه من «اثر پروانه‌ای» است. زندگی این دیکتاتورها همه روی همدیگر تاثیرگذار است. من می‌خواستم تمهیدی بچینم که کار از مونولوگ خارج شود. علاوه بر آن، این نمایش میزانسن سختی داشت.

یعنی ترکیبی از حرکات موزون، موسیقی، خوانندگی و نوربود. همزمان که یک نفر دارد نقش مثلاً یکی از این زن‌ها را بازی می‌کند، آن دو تا زن دیگر به واسطه آن نقاب و فاصله‌گذاری که ما می‌کنیم، در واقع زن‌های هم‌عصر او را بازی می‌کنند. به شدت بازیگرهای من سر این موضوع گارد (مقاومت) داشتند و نگران بودند. مخصوصاً خانم السا فیروز که ستاره است. می‌گفت چرا من باید در اپیزود دیگر مثلاً نقاب داشته باشم یا همراهی کنم؟

خیلی از آنها ممنونم که در نهایت به من اطمینان کردند که این کلیت را خیلی خوب انجام دادند و انسجام ایجاد کردند. خود حرکت و موسیقی شما را به فضای آن عصر می‌برد. یعنی اعراب و آفریقایی‌های آن زمان را حس می‌کنید. واقعاً به نظر من موسیقی این کار مثل یکی از بازیگرانش است. الان ببینید این کار را من هر جایی بخواهم ببرم، می‌توانم بازیگر عوض کنم، ولی موسیقی اش را نمی‌توانم تغییر دهم.

یک نکته جالب در مورد نمایش شما بحث رابطه عاشقانه و مقایسه این سه زن است. دیکتاتورهای شما چون انسان‌های غیرعادی هستند، هیچ‌کدام‌شان عشق سالمی را از خودشان ظهور و بروز نمی‌دهند. یعنی نمی‌توانند عشقی تعالی بخشی را تجربه کنند.

خیلی برایم مهم است که این نکته را مخصوصاً دختران ما بدانند. عشق سالم، عشقی است که از آگاهی می‌آید. آن عشق انسان را از فردیت خارج می‌کند. سعدی می‌گوید: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست». این عشق مربوط به انسان آگاه است. من از دقت شما خیلی ممنونم، به عنوان یک خبرنگار مرد به یک نکته جالبی اشاره کردید.

زنانگی و شاعرانگی که در این اثر هست، قشنگ است. ولی به شدت هر سه زن بیمارند. مخصوصاً اوا براون و نامزد موسولینی که من نقشش را بازی می‌کنم. خودم یک جای نمایش نوشتم: «رابطه سمی»، یعنی عشق ادامه داری که شما مرتب دارید آسیب می‌بینید و دوباره ادامه می‌دهید و دوباره آسیب می‌بینید. من در این نمایش به روابط سمی می‌پردازم.

من واقعاً آرزو دارم روزی بتوانم این موضوع را در میان جوانان، به‌ویژه دختران ایرانی، جا بیندازم که ماندن در چنین روابطی، از نظر من، نوعی کفر و بی‌ایمانی است. چراکه هر انسان، بارقه‌ای از حضور خداوند است. وقتی فردی در یک رابطه باقی می‌ماند و در آن مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گیرد، تحقیر می‌شود و توهین می‌شنود، اما باز هم در همان وضعیت می‌ماند—در حالی که بسیاری از این افراد می‌توانند نمانند—این به‌نظر من نگران‌کننده است.

برای نمونه، درباره دختری که من نقش او را بازی می‌کنم، باید گفت او پدری بسیار متمول دارد و شرایطی دارد که می‌تواند چنین رابطه‌ای را ترک کند. به باور من، رابطه‌های بیمارگونه بیش از آن‌که نشانه‌ای از عشق باشند، بیشتر به نوعی شیدایی عجیب و غیرعقلانی شباهت دارند. البته این بحث مفصل است و در قالب یک مصاحبه نمی‌گنجد.

برخی بر این باورند که اساساً عشق نوعی بیماری است. اجازه بدهید از ابن‌سینا نقل‌قولی بیاورم. من کتابی دارم با عنوان «مالیخولیای محبوب من» که هنوز هم پرفروش‌ترین مجموعه داستان عاشقانه در ایران است. فکر می‌کنم امسال در نمایشگاه کتاب هم در غرفه نشر نگاه عرضه شد و همچنان در چاپ دوازدهم یا سیزدهم قرار دارد. ابن‌سینا می‌گوید: «عشق، نوعی مالیخولیای عارض بر روح است.» شاید هم آنچه ما عشق می‌نامیم، همین روابط بیمارگونه‌ای هستند که مملو از روشن و خاموش شدن‌های پیاپی‌اند.

کیارستمی هم می‌گوید عشق ناشی از سوءتفاهم است. معتقد است انسان زمانی عاشق می‌شود که نسبت به فرد مقابل شناخت دقیقی ندارد، و اگر این شناخت حاصل شود، آن احساس شکل نمی‌گیرد. شما با این دیدگاه موافقید؟

دیدگاه شخصی من به نظریات یونگ نزدیک‌تر است؛ چرا که یکی از رشته‌هایی که تحصیل کرده‌ام روان‌شناسی است. به نظر من، رابطه انسانی بهترین بستر برای خودشناسی است. در واقع، در روابط است که نواقص، عقده‌ها و مسائل حل‌نشده روانی انسان بروز پیدا می‌کند. از این جهت، افراد متأهل حتی اگر در نهایت از هم جدا شوند، در میانسالی انسان‌هایی صبورتر و از لحاظ روانی متعادل‌تر می‌شوند؛ چرا که زندگی مشترک و زیستن نزدیک با فردی دیگر، انسان را با ابعاد تازه‌ای از وجود خود آشنا می‌کند.

قابی از نمایش «دورهمی بانوی اول»

به همین خاطر است که انسان‌ها معمولا در ازدواج دوم موفق‌تر هستند؟

من اصلا ازدواج دوم را توصیه نمی‌کنم. ازدواج همیشه ریسک دارد. ازدواج دوم در کشور ما کار غلطی است. اگر در ازدواج دوم شکست بخوری با هزاران سوال و قضاوت مواجه می شوی. برای من نظر آدم های عادی خیلی مهم نیست. اما بسیاری از افراد از این مسئله آسیب می‌بینند. بر اساس مانیفست شخصی من، مهم‌ترین مساله در ازدواج در کشور ما، موضوع فرزندآوری است. من سه سال پیش مستندی به نام «مامان» درباره مادر شدن ساختم که جوایز متعددی نیز دریافت کرد. این فیلم در دوران کرونا تولید شد. وقتی آدم بچه دارد چرا دوباره ازدواج کند؟

شما پیش‌تر گفتید رابطه باعث تعالی انسان می‌شود، الان این حرف با حرف قبلی‌تان تناقض دارد.

اگر فردی تجربه دو بار ازدواج را داشته، درس‌ها و تجربه‌های خود را از آن گرفته است. اگر قرار باشد تعالی اتفاق بیفتد اتفاق افتاده است. من موضوع ازدواج را درباره خودم گفتم. من دو بار وارد رابطه مشترک شده ام. هر دو بارش هم طولانی بوده. یک ۲۴ سال و یک ۵ سال. من قطعا درس های خودم را گرفته‌ام. در چنین شرایطی، نباید خودم را در موقعیت مشابهی قرار دهم. در حال حاضر برای من کار، نوشتن و ایده‌هایم اولویت دارد، و ترجیح می‌دهم باقی‌مانده عمرم را صرف آن‌ها کنم.

جایی نوشته بود هر زمان بهاره رهنما کتاب می‌نویسد یا تئاتری روی صحنه می‌برد، حاشیه‌ جدیدی برای او ایجاد می‌شود. درست است؟

در زمان اجرای نمایش «یاقوت» این اتفاق افتاد. نمایش «یاقوت» نمایشی دشوار بود. تحقیقات میدانی آن با منابع بسیار محدودی انجام شد، درباره زنی سرخ‌پوش در میدان فردوسی. تاکنون به شکل خاصی به این موضوع پرداخته نشده بود. ما در این اثر حتی به مردی که این زن را ترک کرده و هرگز سر قرار حاضر نشده بود نیز پرداختیم، که نقش او را آقای ایوب آقاخانی ایفا کرد. این موضوع جریان پیچیده‌ای است. نمی‌دانم چرا چنین اتفاقاتی می‌افتد. اما از آنجا که انسانی باایمان هستم، این مسائل برایم اهمیتی ندارد.

یکی از اساتید برجسته هنر ایران که اکنون نیز با حواشی متعددی مواجه شده، جمله‌ای دارد که همیشه تکرار می‌کند: «عرصه مشق، جولانگه ماست». به نظر من، ما در این جهان به‌ویژه در عرصه هنر، مدتی مشق می‌کنیم و می‌رویم و تنها آثار ما باقی می‌ماند. همچون جمله‌ای که در نمایش خود می‌گویم: «سیاستمداران برای آیندگان کار می‌کنند». اتفاقاً گاهی این حواشی سبب دیده شدن بیشتر اثر می‌شود. اما واقعیت این است که کسانی که من را از نزدیک می‌شناسند، می‌دانند که شخصیتی آرام دارم و از تنش و شلوغی دوری می‌کنم. حتی تماس‌های تلفنی زیادی هم ندارم. واقعیت شخصی‌ام با چیزی که از من معرفی شده بسیار متفاوت است، علاقه‌ای به حاشیه‌سازی ندارم. دخترم پریا می‌گوید تو زمانی که «بچه معروف» نبودی هم «بچه معروف» بودی. در دوران دبستان نیز همیشه اتفاقات خاصی برایم رخ می‌داد.

از تبریکی که به دختران پریا گفتید، نیت خیر داشتید، اما باز هم خبرساز شد.

مگر ممکن است آدم با نیت شر تبریک بگوید؟ برای همه حس من خیلی عجیب است. انسان‌ها باید بیاموزند که از گذشته عبور کنند و مسیر جدید دیگران را بپذیرند. من شخصاً خیلی طرفدار فرزندآوری هستم. بسیاری از زوج‌های اطرافم به واسطه تشویق‌های من، با وجود اینکه قصد بچه‌دار شدن نداشتند، اکنون فرزند دارند. رابیندرانات تاگور می‌گوید: تولد هر نوزاد، نشانه امید خداوند است برای اینکه انسان می‌تواند دوباره انسان باشد. همیشه دوست داشتم دخترم پریا خواهر یا برادری داشته باشد. اکنون، با وجود تفاوت سنی، صاحب خواهری کوچک‌تر شده و مانند مادر از او مراقبت می‌کند. این تجربه حس انسانی بزرگی به دختر من داده است.

پس تکلیف حسادت چه می‌شود؟

حسادت اصلاً در من وجود ندارد. شاید برایتان عجیب باشد، اما وقتی چیزی را تمام کنم، واقعاً برایم تمام شده است. در نخستین فیلم بلندم که در گروه هنر و تجربه اکران شد با عنوان «عطر آخر اردیبهشت»، جمله‌ای هست که می‌گوید: «من وقتی می‌روم، جوری می‌روم که همه خودم را برمی دارم با خودم می‌برم». وقتی در گذشته جا نمانده‌اید، محلی برای حسادت نسبت به چیزی که زمانی متعلق به شما بوده وجود ندارد.

اگر می‌خواستم چیزی را حفظ کنم، تا پای جان برایش می‌ایستادم و معمولاً نیز موفق می‌شدم. حالا که نخواستم، با آرزوی خیر برای فردی که روزی انتخاب من برای پدر فرزندم بوده، حرکت می‌کنم. آقای قاسم‌خانی مایه فخر سینمای ایران و انسانی بسیار بسیار شریف است. همسر جدید ایشان نیز بانویی آگاه و دوست‌داشتنی است. دختر من در کنار او احساس آرامش می‌کند و برای من این نعمتی بزرگ است. زیرا فرزندان طلاق اغلب با مشکلاتی ناشی از ازدواج مجدد والدین‌شان مواجه می‌شوند. خوشبختانه پریا با این مشکل روبه‌رو نیست.

این سوال پیش می‌آید که اگر این قدر رابطه خوبی میان شما وجود داشته، چرا از هم جدا شدید؟ به‌خصوص وقتی طرفین احساس مثبتی نسبت به هم دارند.

نمی‌دانم که آیا نظر ایشان نسبت به من مثبت است یا خیر، اما من به عنوان یک چهره سینمایی ایشان را قبول دارم. خانواده‌شان را نیز بسیار دوست دارم. اما این دلیل نمی شود که شما در رابطه‌ای نزدیک هم احساس خوبی داشته باشید. گاهی دو نفر آدم های خوبی هستند؛ اما کنار هم بودن‌شان بسیار آزاردهنده است.

با وجود همه حواشی، همیشه مشغول کار بوده‌اید؛ کتاب نوشته‌اید، تئاتر و فیلم داشته‌اید. این میزان از پرکار بودن چگونه ممکن است؟

فکر می‌کنم خداوند انرژی عجیبی در وجود من گذاشته است که همواره بابت آن شکرگزارم. سال‌هاست در مسیر مدیتیشن و خودشناسی گام برداشته‌ام. از سی‌سالگی، علاوه بر سینما، به آموزش و شناخت خود نیز پرداخته‌ام.

باور دارم اگر انسان استعداد یا انرژی‌ای دارد که از سوی خداوند به او عطا شده و باید از آن استفاده کند. در غیر این صورت، ناشکری کرده است. برخی افراد به من القابی چون «پر انرژی» یا حتی «هایپر اکتیو» داده‌اند که گاهی مثبت و گاهی منفی تلقی می‌شوند. درک و تحمل این انرژی برای اطرافیان، به‌ویژه نزدیکان، ساده نیست. من مثلاً ساعت ۵ یا ۶ صبح بیدار می‌شوم و گاه تا نیمه‌شب فعال هستم. البته نه اینکه آرامش نداشته باشم، اما نمی‌توانم بیکار بمانم.

گاهی روزه سکوت می‌گیرم و سه روز در خانه می‌مانم، با گیاهان، حیوانات و چهار گربه‌ ام در آرامش به‌سر می‌برم. اما حتی در آن روزها هم احساس می‌کنم مشغول انجام کاری هستم. به یاد دارم مهم‌ترین دوران مطالعه و کتابخوانی من در سه سالی بود که پریا را شیر می‌دادم. مجبور بودم در خانه بمانم و اطراف تخت کتاب‌های زیادی قرار داده بودم. یکی را تمام می‌کردم و کتاب بعدی را شروع می‌کردم. همواره احساس کمبود زمان داشته‌ام.


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار هنر