ابراهیم متقی در گفتوگو با «ایران» چشمانداز مذاکرات هستهای را بررسی کرد
فرمول میانجی چیست؟
سیاست
101171

همه چیز از یک بنبست آغاز شد؛ بنبستی که بر پنجمین دور مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا سایهای از شکست افکند. چند روز پیش از آغاز مذاکرات مسقط، مقامات آمریکایی در موضعگیریهایی ادعایی، دوباره بر خواستهای تأکید کردند که تهران، آن را از پیش، مردود و غیرقابل مذاکره اعلام کرده بود: ممنوعیت غنیسازی اورانیوم. خواستهای که از نگاه جمهوری اسلامی، نه تنها غیرواقعبینانه، بلکه به معنای پایان رسمی گفتوگوها بود.
رضا عدالتی / گروه دیپلماسی: با چنین فضای تیره و پرتنشی، مذاکرهکنندگان راهی مسقط شدند؛ در فضایی که بوی ناامیدی میداد. اما آنچه در پشت درهای بسته رقم خورد، برخلاف انتظارات، کورسویی از امید به دیپلماسی را دوباره زنده کرد. مقامهای ایرانی از طرح ایدههای جدید سخن گفتند، ایدههایی که نقش عمان در شکلگیری و انتقال آنها، به وضوح پررنگ و کلیدی بود.
همین نقطه، سرآغاز تصمیم مشترک برای ادامه مذاکرات شد. در میانه تحلیلها، برخی از توافق موقتی خبر میدهند، و برخی دیگر از طرحی برای تعلیق کوتاهمدت غنیسازی؛ هرچند منابع رسمی تاکنون این گمانهها را رد کردهاند. با این حال، قطار دیپلماسی بار دیگر روی ریل حرکت قرار گرفته است. ابراهیم متقی، استاد دانشگاه و تحلیلگر باسابقه مسائل بینالملل، در گفتوگو با روزنامه ایران، روایتی دقیق و تحلیلی از آنچه در مسقط گذشت، ارائه داده؛ روایتی که نشان میدهد دیپلماسی هرگز نمیمیرد، حتی اگر در آستانه سقوط باشد.
ایران و آمریکا پنج دور مذاکره غیرمستقیم برگزار کردهاند. اما با وجود میل به توافق هنوز به چهارچوبی که مبنای یک تفاهم اولیه باشد دست نیافتهاند. دلایل را در چه عواملی میتوان جستوجو کرد؟
دیپلماسی هستهای در مذاکرات ایران و آمریکا از منطق آزمون تافل بهره میگیرد. گامهای اولین در چنین آزمونهایی بسیار ساده و مبتنی بر دورنمای سازنده است. به هر میزان روند کنش دیپلماتیک توسعه پیدا میکند، واقعیتهای راهبردی کشورها عینیت واقعی خود را منعکس کرده و در نتیجه واحدهای سیاسی در وضعیت ابهام، تعارض و عدم توافق مرحلهای قرار میگیرند. تبارشناسی دیپلماسی هستهای ایران و آمریکا در سال ۱۴۰۴ نشان میدهد که دور اول و دوم مذاکرات مبتنی بر نشانههای سازنده بوده است. این امر ناشی از درکی کلی و انتزاعی نسبت به معادله قدرت، سیاست، امنیت و فرآیند غنیسازی هستهای تحلیل میشود.
در چنین شرایطی است که واقعیتهای تراژیک دیپلماسی هستهای در درون ادبیات، انگارههای ذهنی مثبت و امیدوارکننده منعکس میشد. واقعیتهای هرگونه کنش راهبردی در شرایطی مشخص میشود که زمینه برای تبارشناسی موضوعی و پردازش واقعیتهای ادراکی کشورها مشخص شود. ایران و ایالات متحده مذاکرات مسقط را بر اساس نشانههای همکاریجویانه، مفاهیم کلی، ادبیات انتزاعی و رویکردی سازنده آغاز کردند. این امر نشان میدهد که مذاکرات بر اساس درکی انتزاعی از واقعیتهای راهبردی شکل گرفته و بازتاب داشته است.
اما به نظر میرسد تفاوتهای جدی در انگارههای حاکم بر جهان ذهنی دو طرف وجود دارد؟
بله؛ در انگارههای ذهنی و دیپلماتیک ایران و آمریکا تفاوتهای ادراکی وجود دارد. آمریکا به این موضوع اشاره دارد که مخالف دستیابی ایران به سلاح هستهای است. ایران نیز واقعیتی اینگونه داشته و فرآیند فعالیت هستهای ایران بر اساس فتوای هستهای مقام معظم رهبری معیاربندی میشود.
قالبهای ادراکی آمریکا درباره فرآیند هستهای شدن ایران با آنچه که مقامات و کارگزاران دیپلماتیک جمهوری اسلامی به آن توجه دارند، متفاوت به نظر میرسد. انگاره تحلیلی آمریکاییها مبتنی بر قابلیتهای مادی و ابزاری کشورهاست. در نگرش آمریکا هرگونه قابلیت ابزاری میتواند اراده و سیاستهای جدیدی را از سوی کشورها و بازیگران به وجود آورد. بنابراین میتوان تأکید داشت که انگاره و قالبهای ذهنی ایرانیان در روند دیپلماسی ماهیت نیتمحور و انتزاعی دارد. در تفکر ایرانی این مفهوم وجود دارد که الاعمال بالنیات. در حالی که انگاره ذهنی و تفکر راهبردی آمریکا مبتنی بر این ذهنیت و تفکر قرار دارد که قابلیتهای ابزاری و سطح خاصی از قدرت بازیگران، محور اصلی کنش و تصمیمگیری راهبردی آنان خواهد بود. این امر نشان میدهد، به همان گونهای که جامعه ایرانی دارای انگاره ذهنی سوبژکتیو است، تفکر آمریکاییها درباره قابلیت هستهای ایران ماهیت عینی و اوبژکتیو دارد. چنین تفاوتهایی منجر به کلگیری شرایطی شد که ادراک سازنده اولیه با واقعیتهای تعارضی جدید روبهرو شده و هر بازیگری تلاش دارد خط قرمزهای خود را بر اساس مفاهیم انتزاعی درباره غیر هستهای شدن ایران قرار دهد و هر یک از دو کشور ایران و آمریکا تفسیر متفاوتی درباره چنین قالب ادراکی دارد. بنابراین اولین چالش در روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا آن است که آنان قالبهای ذهنی و ادراکی خود را متوازن نمیکنند. ناترازی مفهومی و ادراکی آثار مخربتری نسبت به ناترازی انرژی در حوزه ساخت اجتماعی و صنعتی کشور دارد.
پدیدار شدن مصادیق این تفاوتهای انتزاعی چه چالشهایی را شکل داده است؟
دور پنجم مذاکرات، واقعیتهای ادراکی ایران و ایالات متحده درباره سیاستهای کلی دو کشور را منعکس کرد. برخی از شواهد نشان میدهد که روند دیپلماسی ایران و آمریکا در این دوره از مذاکرات به هیچ وجه ماهیت سازنده نداشته است. ویتکاف نماینده ترامپ در این مذاکرات قبل از ورود به فرآیند کنش دیپلماتیک با ایران با مقامات اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل دیدار میکند. چنین رویکردی به مفهوم آن است که مذاکرات ماهیت دوجانبه نداشته و متغیر واسط به عنوان بازیگر آشوبساز نقش مؤثری در فرآیند دیپلماسی هستهای ایفا کرده است. حضور اثر بخش رئیس سرویس اطلاعاتی اسرائیل در رم و دیدار با ویتکاف بیانگر آن است که نیروی آشوبساز تلاش دارد تا برخی از دادههای هستهای ایران را به عنوان نشانهای از تهدید معرفی نموده و در نتیجه زمینه برخی از فشارهای سیاسی علیه ایران را به وجود آورد.
بازیگرانی که درصددند تا از سازوکارهای دیپلماتیک برای اهداف راهبردی در روند حل و فصل مسائل استفاده کنند، میبایست از خویشتنداری و همچنین قدرت درک متقابل بازیگر رقیب برخوردار باشند.
با وجود این چالشها چه روندی را میتوان برای دور بعدی مذاکرات متصور بود؟
ایران و آمریکا از اراده لازم برای توافق در روند دیپلماسی هستهای برخوردارند. ایران تلاش دارد تا زمینه اعتمادسازی را از طریق سازوکارهای بینالمللی بویژه آژانس بینالمللی انرژی اتمی فراهم آورد. چنین رویکردی به مفهوم آن است که نهادهای بینالمللی به دلیل نقش نهادی و حقوقی خود از قابلیت اعتماد بیشتری نسبت به بازیگران تهاجمی و قدرتهای بزرگ در روند دیپلماسی هستهای برخوردارند. در فضای موجود نشانههایی از ابهام برای تعیین دستور کار در روابط و فضای کنش دیپلماتیک ایران و آمریکا به وجود آمده است. عبور از ابهام نیازمند بهرهگیری از ادبیات و سازوکارهایی است که نشانههایی از اعتمادسازی را به وجود آورد. اعتمادسازی در شرایطی شکل میگیرد که هر یک از دو کشور احساس کنند، با تحقق بخشی از اهداف، منافع و مطلوبیتهای خود را به دست میآورند. انگاره ایرانی بر اعتمادسازی متقابل قرار دارد. نهادهای بینالمللی به عنوان ابزار واسط برای سنجش اعتمادسازی و راستی آزمایی تلقی میشوند.
در چنین فضایی در ارتباط باسازوکارهای مربوط به فرآیند تعلیق یا پایان دادن به تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران چه نشانهها و سازوکارهایی وجود دارد؟
در این دوره از مذاکرات انگاره عمان به عنوان بازیگر میانجی مبتنی بر توافق موقت شکل گرفته است. نشانههای توافق موقت را میتوان در پیشنهاد وزیر امور خارجه عمان به ایران و آمریکا مشاهده کرد.
توافق موقت به مفهوم آن است که ایران از گزینه تعلیق غنیسازی برای مدتی محدود بهره بگیرد و در ازای آن آمریکا نیز برخی از محدودیتهای اقتصادی علیه ایران را کاهش دهد. چنین گزینهای برای ایران و آمریکا از مطلوبیت و اثربخشی لازم برخوردار است. هر بازیگری برای تحقق اهداف خود میبایست از گزینههای میانی و نقطه ثقل کنش راهبردی برای اعتمادسازی استفاده کند. واقعیت آن است که ایران برای پذیرش این گزینه با چالشهای محدودتری نسبت به سیاستهای یکجانبه آمریکا که مبتنی بر نشانههایی از تمامیت خواهی است، روبهرو است.
در حالی که الگوی کنش سلسله مراتبی و تهاجمی ترامپ در برخورد با ایران ممکن است مانع از پذیرش گزینه تعلیق موقت غنیسازی در ازای برخی از انعطافهای سیاسی و اقتصادی برای تعلیق و کاهش تحریمها باشد. گزینه عمان ماهیت میانجیگرایانه داشته و میتواند زمینه توافق بیشتر ایران و آمریکا برای نیل به اهداف مؤثرتری را در آینده به وجود آورد.
عبور از چالشهای امنیتی بدون توافق مرحلهای امکانپذیر نخواهد بود.اعتمادسازی عمان نشان میدهد که گزینه پیشنهادی از مطلوبیت لازم برای ایران و آمریکا برخوردار خواهد بود. طبعاً در این شرایط بازیگر اخلالگر و آشوبساز همانند اسرائیل میتواند چالشهای بیشتری را در روابط موجود ایجاد کرده و زمینه ایجاد تأخیر در فضای دیپلماسی هستهای را به وجود آورد.
به این ترتیب باید در دور بعدی مذاکرات منتظر بروز چه زمینهها و شرایطی جهت رسیدن به نتیجه بود؟
دور پنجم دیپلماسی هستهای ایران و آمریکا با نتایج غیرمنتظرهای برای ایران همراه بوده است. اگرچه برخی از تحلیلگران به این موضوع واقف بودند که انگاره سیاسی و راهبردی آمریکا در ارتباط با قابلیت هستهای ایران نشانههایی از ابهام و خوشبینی را در ذهن دیپلماتیک ایران به وجود آورده بود. عبور از تحریمها یکی از دغدغههای اصلی دیپلماسی هستهای ایران است، اگرچه در این ارتباط در روند مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا، صحبت کمتری به انجام رسیده، اما انگاره محوری دولت و رهبری بر این موضوع تأکید دارد که هرگونه کنش دیپلماتیک باید به نوعی از موازنه قابلیت هستهای ایران در برابر کاهش تحریمها منجر شود. ذهنیت ایرانی مبتنی بر نشانههایی از امید برای گذار از چالشهای دیپلماسی هستهای بوده در حالی که واقعیتهای کنش تاکتیکی آمریکا نشانههایی از دیپلماسی اجبار و محدودسازی فراگیر را منعکس ساخته است. در چنین شرایطی طبیعی است که دو انگاره متفاوت و متمایز شده وجود دارد که میتواند زمینههای ذهنی و ادراکی کارگزاران دیپلماسی هستهای ایران و آمریکا را با واقعیتهایی از استنکاف دیپلماتیک و اجبار راهبردی همراه سازد. ایران از شفافیت کنش دیپلماتیک در ارتباط با آمریکا و آژانس بینالمللی انرژی اتمی برخوردار است.
ایران به این موضوع واقف است که همکاریهای چندجانبه میتواند زمینه عبور از چالشهای اقتصادی و ابهامات اجتماعی را به وجود آورد. در چنین شرایط و فضایی ایران سیاست همکاری متقابل برای عبور از بحران را در دستور کار قرار داده است در حالی که راهبرد آمریکا مبتنی بر نشانههایی از دیپلماسی اجبار و تصاعد فشارهای مرحلهای برای وادارسازی ایران به انعطاف راهبردی بیشتر است. طبیعی است که چنین رویکرد و انگارهای نمیتواند مطلوبیتهای اقتصادی، سیاسی و راهبردی لازم برای ایران را به وجود آورد.
در چنین شرایطی زمینه برای نقشیابی بازیگران جدید از جمله تروئیکای اروپایی به وجود آمده است.
برخی از قالبهای ادراکی و انگارههای ذهنی و تئوریک مقامهای اروپایی معطوف به اعمال فشارهای راهبردی بیشتر از سوی آمریکا برای وادارسازی ایران به انعطافپذیری بیشتر شکل گرفته است.
تروئیکای اروپایی باید به این موضوع واقف باشد که موازنهگرایی یکی از سنتهای صلحسازی اروپایی بوده است. بهرهگیری از دیپلماسی اجبار و سیاست مبتنی بر فشار و محدودیتهای فزاینده چالشهای بیشتری را برای کشورها در روند حل و فصل منازعات ایجاد خواهد کرد.
عبور از بحران در شرایطی حاصل میشود که بازیگران آشوبساز از جمله اسرائیل و بازیگران محدودکننده فضای دیپلماتیک دوجانبه ایران و آمریکا نقش مخرب خود را کاهش دهند و از سازوکارهای کنش همکاریجویانه استفاده نمایند. نقش سازنده به مفهوم آن است که انگارههای همکاریجویانه مقامات آمریکایی که در دور اول و دوم دیپلماسی هستهای بیان شده، بازتولید و ادامه یابد. اگر ایالات متحده در صدد باشد از دیپلماسی اجبار و یک جانبهگرایی برای اعمال فشارهای راهبردی بیشتر علیه ایران استفاده کند، در آن شرایط نه تنها ابهام دیپلماتیک تداوم خواهد یافت، بلکه زمینه برای ظهور نشانههایی از کنش متقابل تاکتیکی نیز به وجود میآید.
ضرورتهای مصالحهگرایی در عصر موج چهارم انقلاب تکنولوژیک ایجاب میکند که عبور از بحران بر اساس سازوکارهای صلحجویانه و همکاریجویانه ادامه یابد. دیپلماسی هستهای میتواند زمینه صلحسازی منطقهای را به وجود آورد، به همان گونهای که سیاست اجبار و کنش بازیگران آشوب ساز زمینهساز گسترش بحران در فضای امنیت منطقهای خواهند بود. خاورمیانه و جنوب غرب آسیا در عصر موجود نیازمند بهرهگیری از سازوکارها و ابزارهایی است که زمینه حل مسالمتآمیز اختلافات را به وجود آورد.
چندجانبهگرایی و نهادگرایی در زمره چنین سیاستهایی برای عبور از بحران و ابهام امنیتی در عصر موجود خواهد بود. دستور کار دیپلماسی هستهای در دور ششم مذاکرات ایران و آمریکا از این جهت اهمیت دارد که نشانههای عبور از ابهام در جهت همکاری چندجانبهگرایی و یا تصاعد بحران را منعکس میسازد.
انتهای پیام/