۳۲ روایت از زیست با امام حسین(ع) در «فصل باران»

فرهنگ

108598
۳۲ روایت از زیست با امام حسین(ع) در «فصل باران»

کتاب «فصل باران» تجربه زیست ۳۲ نویسنده و روزنامه‌نگار با امام حسین(ع) است.

ایران آنلاین: کتاب «فصل باران، روایت‌هایی از زندگی با حسین(ع)» مجموعه ۳۲ روایت از نویسندگان و روزنامه‌نگارانی است که تجربه خود از زیست با امام حسین(ع) را نوشتند. برخی روایت‌های کتاب از عاشورا، محرم و اربعین حسینی است، البته امام حسین (ع) محدود به ماه محرم نیست و در همه زمان‌ها و مکان‌ها حضور دارد، بنابر این برخی روایت‌ها برای زمان‌هایی غیر از محرم است.
 
آن‌طور که مهدی قزلی در ابتدای کتاب نوشته است، در آغاز برای انتشار ۴۰ داستان برنامه‌ریزی شده است اما بعد با در نظر گرفتن کیفت متن‌های ارسالی، این تعداد به ۳۲ رسیده است. او در بخشی نوشته است:
 
به گزارش ایرنا، کتاب «فصل باران» سند نسبت‌دار بودن ماست با حسین که دلیل دلخوشی و دل‌آشوبه و دل‌دادگی و دل‌آرامی ما همیشه به نحوی به او برمی‌گردد.
 
در کتاب «فصل باران» روایت «آلما» نوشته زهرا افخمی‌نیا، «لباسی برای امیرعباس» نوشته زینب عطایی، «مهمان» نوشته رضا بایرامی، «من از یادت نمی‌کاهم» نوشته مرضیه اعتمادی، «خانۀ حسین‌خیز» نوشته فائضه غفارحدادی، «خون‌پاش و نغمه‌ریز» نوشته معید داستان، «تکیۀ سلمان» نوشته الهام بن‌عباس، «سوختگان غمت» نوشته صادق وفایی‌نیکو، «گریۀ الکی» نوشته حمیدرضا آزادگان، «واگویه‌های غریبانۀ یک مادر زخمی» نوشته عطیه هراتی‌مطلق، «امام حسین مار را می‌بیند؟» نوشته گیتی باقری، «بغل بزرگ بوس بوسی» نوشته فریناز ربیعی، «محمدرضا جوان‌آراسته» نوشته محمدرضا جوان‌آراسته، «نذر» نوشته پرستو علی‌عسگرنجاد، «آن آه» نوشته زهیر توکلی، «من یاغی نیستم» نوشته جواد شیخ‌الاسلامی، «قصه‌ها» نوشته ندا رسولی، «روز دهم، سپیدپوشان سیاه‌پوش» نوشته فاطمه شایان‌پویا، «مثل آبرنگ» نوشته محمدمهدی حاجی‌پروانه، «گریه کن» نوشته فائزه جوان، «عریضه» نوشته علی‌رضا رافتی، «کار ما تمام شدنی نیست» نوشته سیدمحمدحسین شاهوازی، «قهرمان پیاده‌روی» نوشته نرگس قزلی، «لکنت» نوشته عباس قاضی‌زاهدی، «بیا تا برویم» نوشته مهدی‌حاج‌علی محمدی، «شیرچای پاکستانی و کلوچۀ زابلی» نوشته محمدحسام حاجی‌فرج‌اله، «اهل روضه» نوشته نرگس فرجادامین، «کاش همان دم» نوشته مجدالدین معلمی، «طلبیده» نوشته بهاره مرشدی، «قربانی» نوشته علی‌رضا ناصری‌منفرد، «دستی که می‌خواست بیفتد» نوشته مهدی ناظری و «فصل باران» نوشته مهدی قزلی جمع‌آوری شده است.
 
قسمتی از متن کتاب
 
پیرمرد کوچه به کوچۀ کربلا را از روی نقشه‌ای که مسئول پذیرش برایش کشیده بود، قدم زده بود تا بالاخره بعد از این همه سال، دستش را گره بزند به ضریحی که سال‌ها نامۀ حاجت‌هایش به دست این و آن توی آن انداخته می‌شد. این‌بار خودش دست برد به جیب جلوی پیراهن و نامه را درآورد که بیندازد داخل ضریح. جمعیت اجازۀ آن همه توقف جلوی ضریح را نمی‌داد؛ اما پیرمرد با حوصله کاغذ نامه‌اش را از جیب درآورد و ورانداز کرد. چشمش افتاد به خط‌ها و مربع‌هایی که مسئول پذیرش هتل پشت نامه کشیده بود. کوچه‌ها، فلافلی‌ها، موکب‌ها و مغازه‌ها را که همه چند خط و چند مربع بودند، نگاه کرد. آرام دست کشیده روی مربع بزرگی که رویش نوشته بود:«حرم حسین علیه السلام»
 
با همان نامه از ضریح عقب کشید. دوباره به نقشه‌ای که در دست داشت، نگاه کرد. آرام کربلای کاغذی‌اش را بوسید، با احترام تاکرد و گذاشت توی جیب جلوی پیراهن. درست سمت چپ قفسۀ سینه‌اش. جایی که هربار دست رویش می‌گذاشت و از دور به مقصد نامه‌هایش سلام می‌داد.
 
نامه‌های کوفی که دست حسین (درود خدا بر او) رسیده بود، به دست خودش تا جایی که می‌شد طوری از بین رفت که آن چیزی نباشد که از کربلا می‌ماند. از کربلا چند نامه ماند از حسین به حبیب و چند تن دیگر که شناسنامۀ کربلا شد. روز ششم محرم سال ۶۱ هجری قمری، نامه‌ای از کربلا به سمت مدینه رفت که احتمالاً وقتی از مهروموم باز شد، بین سروبدن نویسنده‌اش کیلومترها فاصله بود. نامه‌ای که انگار پیش از آن و پس از آن، هیچ چیز نبوده و نیست.
 
از حسین پسر علی به محمد پسر علی و دیگر پسران هاشم. اما بعد، گویی که دنیا هیچ‌گاه نبوده. و گویی که آخرت همیشه هست. والسلام. (از روایت عریضه صفحه ۲۰۴ و ۲۰۵)
 
کتاب «فصل باران، روایت‌هایی از زندگی با حسین(ع)» به کوشش مهدی قزلی در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ بالکی، در ۲۷۶ صفحه، با شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه، توسط انتشارات سوره مهر در سال ۱۴۰۳ منتشر شد.

انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار فرهنگ