گفت‌وگوهای آخر بک سهی؛

چرا «می‌خواهم بمیرم، ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم» موفق شد؟

فرهنگ

126101
چرا «می‌خواهم بمیرم، ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم» موفق شد؟

بک سهی در آخرین گفت‌وگوهایش از چرایی موفقیت اثرش سخن گفته است: «بیش از ۸۰ درصد خوانندگانش زنان جوان ۲۰ تا ۳۰ سال هستند؛ نسلی که در میانه فشارهای اجتماعی و بی‌رحمی زندگی مدرن، دنبال پناه و تکیه‌گاه هستند.»

گروه کتاب - ایران آنلاین: بک سهی در مصاحبه‌ای دیگر از اولین مواجهه‌اش با روان‌درمانی گفته بود: «در سال سوم دانشگاه برای اولین بار به مرکز مشاوره رایگان مراجعه کردم. آنجا فهمیدم که با مشکلی به نام افسردگی مزمن، یا همان دیستیمیا، روبه‌رو هستم؛ نوعی افسردگی نه کوتاه‌مدت است و نه شدید، بلکه اندوهی مداوم و نوسانی است؛ روزهایی پرانرژی و روزهایی به‌غایت تاریک. به همین دلیل، بسیاری از مبتلایان درمان را پشت گوش می‌اندازند تا زمانی که اوضاع وخیم‌تر می‌شود.»

بک سهی در مخالفت با کسانی که بیماری روانی را با سرماخوردگی مقایسه می‌کنند، گفته است: «افسردگی مثل سرماخوردگی نیست که با چند قرص و استراحت برطرف شود؛ بیشتر شبیه بیماری مزمنی است که نیاز به مراقبت دائم دارد، مثل درماتیت آتوپیک. باید مدام در معرض نور آفتاب بود، ورزش کرد و اجازه نداد بی‌حالی همه‌چیز را بگیرد.» او در عبارتی ماندگار گفته: «وقتی شرایط سخت است، فقط بیشترین تلاشم را برای خودم می‌کنم، و این خودخواهی نیست. اگر مراقب خودم نباشم، ممکن است به دیگران هم آسیب بزنم.»

بک سهی از توصیه‌های مشاورش نیز یاد کرده: «او می‌گفت احساس پوچی و بی‌تفاوتی از خود افسردگی شایع‌تر است و درمانی ندارد. برای فرار از بی‌تفاوتی، هر روز کمی بیرون می‌روم، پیاده‌روی می‌کنم، دوش می‌گیرم. شاید کلیشه‌ای باشد، اما همین کارهای ساده حال آدم را بهتر می‌کند.»
در تمام این گفته‌ها، صدایی انسانی و بی‌پیرایه به گوش می‌رسد؛ زنی که از دل آسیب و درمان، صادقانه از رنج و زیستن می‌گوید - نه به‌عنوان الگو - بلکه به‌عنوان انسانی که می‌خواهد اندکی بهتر بفهمد چگونه می‌توان در جهانی چنین سخت، همچنان زندگی کرد.

* متن کامل این گزارش را اینجا بخوانید. 


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار فرهنگ