رسانه ملی؛ از بحران برنامهسازی تا نیاز به بازنگری در سیاستها
میزانسن میزان نیست
فرهنگ
85463
اقدام نامتعارف برنامه «جعبه سیاه» شبکه افق صدا و سیما در هدیهدادن کفن و آگهی ترحیم به میهمانان برنامه، از جمله آقای «هادی عامل»، گزارشگر، برجسته ورزش کشتی ایران، موجی از انتقادها را به همراه داشت.
به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، هر چند این اقدام غیرمعمول، علاوه بر واکنش مبتنی بر نارضایتی هادی عامل، بازتابهای گستردهای در میان افکار عمومی، اصحاب رسانه و حتی مدیران صدا و سیما داشت و در نهایت روابطعمومی این برنامه را وادار به عذرخواهی کرد، اما با توجه به این مهم که جامعه امروز ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند برنامههایی است که شادی، امید و نشاط را به زندگی مردم تزریق کنند؛ به نظر میرسد که ساختار برنامهسازی تلویزیون، بویژه در شبکه افق، فاقد درک صحیح از اولویتهای روحی و روانی مخاطبان بوده و هدیه دادن کفن و آگهی ترحیم در یک برنامه تلویزیونی، نهتنها بیتوجهی به نیاز صحیح مخاطبان است، بلکه به نوعی نشانهای از کجسلیقگی و عدم شناخت از روانشناسی اجتماعی رسانه ملی کشور است. واقعاًچه اتفاقی میافتد زمانی که رسانهای به جای ایفای نقشهای مهم و در تراز یک رسانه سراسری وارد حوزههایی شود که نهتنها تأثیر مثبتی ندارد، بلکه باعث ایجاد تضادهای فرهنگی، اجتماعی و حتی آسیبهای روحی میشود؟ اقدامی که از ابعاد مختلف اخلاقی، اجتماعی و حرفهای قابل بحث و بررسی است. با هدف بررسی این رفتار غیراخلاقی و پیامدهای آن بر روحیه مخاطبان ایرانی به گفتوگو با هنرمندان، متخصصان و کارشناسان نشسته ایم تا به این سؤال پاسخ داده شود که چرا تلویزیون به عنوان رسانهای ملی، به جای ایجاد شادی و امید، اقدام به پخش محتوای غمانگیز ی از این دست میکند؟
مردم ایران مستحق زندگی شاد هستند
شاید در نگاه اول این موضوع که افراد به یکدیگر کفن هدیه دهند، خالی از اشکال باشد؛ چرا که این رفتار از ایام دور جایی در فرهنگ اجتماعی و مذهبی ما داشته و هنگامی که افراد به سفرهای زیارتی میرفتند، برای یکدیگر کفن متبرک شده از قبور اهل بیت و... سوغات میآوردند. اما زمانی این کار یک ناهنجاری و رفتار غیراخلاقی به نظر میآید که ما در رسانه عمومی با هزاران مخاطب که ممکن است از این رفتار حس خوب یا بد بگیرند، یک ساختار شخصی را که عمومیت ندارد، در یک مقام یا جایگاه عمومی به معرض دید میگذاریم، آن هم فارغ از اینکه میهمانی که به او هدیه داده میشود، آیا از این کار استقبال خواهد کرد یا خیر؟ و معنا و مفهوم استفاده درست از کارکرد رسانه را به چالش میکشد. هدیهدادن کفن به میهمانان یک برنامه، قطعاً با ساختار عمومی جامعه ما همسو و همراه نیست. جدای از این، زمانی که این اتفاق در پیوند با آگهی ترحیم یک فرد قرار میگیرد، معنا و مفهوم یک ارتباط دوستانه را ندارد، بلکه ساختن وضعیت و شرایطی است برای اینکه آن فرد میهمان در مواجهه با مرگ خود قرار بگیرد، در حالی که این حریم خصوصی یک آدم است. اما سازندگان برنامه جعبه سیاه با این کار شأن و حقوق انسانی فرد را در نظر نگرفته و جلوی دوربین به لایههای درونی آن شخص حمله کردهاند. بنابراین برنامهسازان تلویزیون باید با ساختار فرهنگی میانگین جامعه همسو باشند، نه اینکه سلایق و علایق یک عده خاص را در ساخت برنامههایی چنین عجیب و دور از عرف جامعه در نظر بگیرند.
خوب است سازندگان این برنامه این سؤال را از خودشان بپرسند که «آیا من حاضرم این کار را با نزدیکان خود مانند مادرم یا فرزندم انجام دهم یا خیر؟» اینجاست که متوجه میشویم ترکیب میزانسن چیده شده در برنامه جعبه سیاه کاملاً غلط است. حتی اگر موضوع کفن را کنار بگذاریم، زمانی که کفن با آگهی ترحیم همراه میشود، در یک برنامه با محتوا و پسزمینه طنز، معنایی شبیه مرگآگاهی در آن رنگ میبازد و مجری برنامه را که اتفاقاً بسیار مجری خوبی هم هست، ناخواسته در موقعیتی قرار میدهند که کاری را که نباید انجام دهد؛ ایرادی که مستقیماً متوجه برنامهساز است.
یادمان نرود که یک برنامه تهیهکننده، نویسنده، کارگردان و... دارد و این اتفاق خروجی عملکرد و مجموعه برنامهسازی یک گروه است. این یک سمت ماجراست. سوی دیگر ماجرا این است که در یک برنامه تلویزیونی که ملی و متعلق به تمام مردم است، بیاخلاقی اتفاق افتاده است، چرا که میهمان برنامه بهرغم رخداد چنین اشتباهی از سوی سازندگان آن، خواسته است که این بخش از ضبط برنامه حذف شود و چنین توافقی میان آقای هادی عامل و سازندگان برنامه حاصل شده است، اما نهتنها حذف نشده، بلکه پخش شده و اسباب جریحهدار شدن احساسات ایشان و افکار عمومی را فراهم کرده است. بنابراین میرسیم به اینکه سازندگان این برنامه نهتنها درک درستی از کارکرد صحیح رسانه ندارند، بلکه اقدام به ساخت یک میزانسن پر از غم و اندوه کرده و در اقدامی غیراخلاقی و عجیب، فرد را در موقعیت مواجهه با مرگش قرار میدهند. بنابراین در این برنامه تلویزیونی نهتنها قوانین حرفهای برنامهسازی در نظر گرفته نشده، بلکه قواعد اخلاقی مبنی بر توافق با میهمان در خصوص حذف این بخش نامیمون از برنامه نیز زیر پا گذاشته شده و عکسالعملهای اجتماعی گستردهای را در پی داشته است.
حالا این سؤال مطرح میشود، آیا صاحبان و مدیران تلویزیون از این واقعیت مهم غافلند که ما در روزگاری به سر میبریم که مردم به اندازه کافی تحت فشار هستند و نیاز به امید و نشاط دارند و هدیهدادن کفن در یک برنامه تلویزیونی در توان تحمل مخاطبان و افکار عمومی جامعه نیست؟ یادمان باشد، برنامهای که به پخش تلویزیون میرسد، تهیهکننده فرم پخش آن را پر میکند، مدیر گروه فرم پخش را امضا میکند و برنامه در مرحله بازبینی برای پخش مورد تأیید قرار میگیرد. بنابراین نمیتوان گفت که این اتفاق خطای برنامهساز بوده، بلکه این یک خطای جمعی از سوی مسئولان تلویزیون در انتشار این پیام بوده و همانطور که شاهدیم آقای جبلی رئیس سازمان صداوسیما نیز آن را نپسندیده و تذکر داده است.
موضوع اصلی این است که این نتیجه عدم آگاهی از رسانه تلویزیون است. من مدیر شبکه افق، مدیر پخش، تهیهکننده و همه ساختار برنامهساز را در این ناآگاهی از میزان اثرگذاری ابزاری به نام تلویزیون سهیم میدانم. این نتیجه ورود و ایجاد ساختارهای برنامهسازی چند سال اخیر صداوسیماست که میتوان آن را کاملاً احساس کرد. سیاست غلط و اشتباه تلویزیون با ساخت این دست برنامهها، نهتنها به دنبال ایجاد امید و نشاط در جامعه ملتهب امروز کشور نیست، بلکه امید و نشاط مردم را نشانه رفته است. جعبه سیاهی که در آخر میخواهد مرا به کفن برساند، حتی نسبت به مفهوم روحانی مرگ هم بدسلیقه است. بنابراین باید گفت که ساختار برنامهسازی و طراحی معیوب است و قطعاً تلویزیون اینگونه نمیتواند مخاطب را به مفهوم والای مرگ آگاه کند.
تلویزیون باید نشاط بخش جامعه باشد نه برعکس
آقای «هادی عامل» یک گزارشگر منحصربهفرد برای ورزش کشتی به شمار میروند و خودشان نیز وابسته به صداوسیما هستند، بنابراین رفتاری نمیکنند که این موقعیت را از دست بدهند، با اینکه ایشان انسان محافظهکاری هستند و بیدلیل به کار یا رفتاری اعتراض نمیکنند و مجموع رفتار ایشان دوستانه، توأم با احترام و با کمترین میزان اعتراض است. اما در مورد هدیه دادن کفن به ایشان در یک برنامه تلویزیونی، داستان بازمیگردد به اشتباه بزرگ مدیران تلویزیون، از جمله شبکه افق که در ساخت برنامه بسیار کجسلیقه هستند و هیچ شناختی از پدیدهای به نام تلویزیون با تأثیرگذاری بدون مرز آن در زمینههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و... ندارند. هدیه دادن کفن به افراد میتواند به افت بسیار نشاط و انرژی حیات و امید در آنان منجر شود. بنابراین انجام چنین کاری نشأت گرفته از کجفهمی و کجسلیقگی سازندگان آن است. انسانها در این جامعه یکبار به دنیا آمده و زندگی میکنند. خداوند بشر را خلق کرده که بتواند اثری خوش و مثبت در جهان از خود بهجای بگذارد، نه اینکه بذر ناامیدی و مرگ را در قلب و جان انسانها بکارد... آن هم در جامعهای که از انقلاب بیرون آمده، سالهای جنگ را تحمل کرده و در ادامه دچار این تحریمهای بزرگ جهانی شده و بسیار نیازمند و مستحق لطافت، آرامش، امید و نشاط است، در حالی که این کشور نیازمند رسیدگی، رفع آلودگی هوا، ساخت دانشگاه، نجات منابع طبیعی و هر آن چیزی هست که سلامت روح و روان مردم را به دنبال داشته باشد.
ظاهراً برخی مدیران صداوسیما از نیاز جامعه در راستای امید برای زندگی آگاه نیستند و اگر آگاهی دارند، نهتنها ارزشی برای آن قائل نیستند، بلکه مسیری خلاف جهت خواست مردم را در پیش گرفتهاند. متأسفانه این دست مدیران تلویزیونی معیارهای مدیریت را بلد نیستند و هیچ آگاهی از روانشناسی و جامعهشناسی ایران ندارند و نمیدانند که این قاب جادویی از چه جایگاه مهمی برخوردار است و تا چه میزان میتواند در سوقدادن جامعه به سمت یک روح پاک، شادی، نشاط و آرامش نقش داشته باشد و زمینهساز ایجاد جامعهای سلامت و قوی از لحاظ ساختار روحی و فکری باشد؛ بنابراین شبکه افق در اقدامی عجیب اقدام به ساخت برنامهای میکند که مستقیماً سلامت روان جامعه را نشانه رفته و مفهوم آن این است که تلویزیون و شبکههای آن رنگآمیزی درستی در انتخاب و پرداختن به سوژهها برای ایجاد فرهیختگی و فرحبخشی در جامعه ندارند، در حالی که رسالت تلویزیون در جایگاه ملی، ایجاد نشاط و امید در جامعه است.
در حالی که این هدیه میتوانست چیزی باشد که شادی و نشاط فرد میهمان و خانوادهاش را به همراه داشته باشد، زمینهساز ناراحتی و غم آنها را فراهم کرد. البته مشت نمونه خروار است و ما نهتنها در این برنامه، بلکه در سایر برنامههای تولید شده از تلویزیون نیز نباید شاهد تزریق یأس و تاریکی باشیم.
به جرأت میگویم که 29 سال بدون هیچ اشتباهی در تلویزیون کار کردم و این ادعای من نتیجه تحقیق و مطالعه و کمک گرفتن از صاحبان فکر و تخصص در حیطه کاری، با هدف ساخت و ایجاد و تزریق امید و نشاط به جامعه بود. سخنم با مدیران تلویزیون این است که آقایان با تغییر سیاست، اجازه دهید جامعهای شاداب ساخته شود تا از دل آن جوانانی با نشاط و با روحیه بیرون بیایند.
مرگاندیشی، بلای جان برنامههای تلویزیون
متأسفانه صداوسیمای ما مدتهاست که نخبگان ارتباطی و کسانی را که در حوزه مخاطب تخصص دارند از دست داده است. در نتیجه بسیاری از برنامههای صداوسیما نیازسنجی واقعی مخاطب را ندارد و همین امر باعث شده است که در حد یک رسانه بسیار کوچک و ناکارآمد تنزل پیدا کند و به زعم همه متخصصان و خود من هم، روزبهروز، ماهبهماه و سالبهسال از مخاطبین آن کاسته شود.
علت اصلی شاید این باشد، زمانی که مخاطب پای برنامههای صداوسیما مینشیند، احساس میکند خواست و نیاز او برآورده نمیشود و چیزی که مخاطب به دنبال آن است، از دل تشریفات عریض و طویل صداوسیما بیرون نمیآید. نکته دوم این است که افراد برنامهساز رسانه ملی این روزها از میان افراد متخصص انتخاب نمیشوند و هرکدام به فرموده و به دلیلی آنجا حضور دارند و این باعث شده است تا نگاه تخصصی به ساخت برنامهها نباشد. برخی از برنامههای ساخته شده در حقیقت برای مردم ساخته نمیشود، بلکه برای برخی مسئولین ساخته میشود که آنها ببینند و خوششان بیاید.
بحثهای خیلی مهمی که در بخش بزرگی از برنامههای صداوسیما سایه انداخته است، موضوع مرگاندیشی است و در حقیقت انذار درباره مرگ و جهان پس از مرگ. میبینیم از صد درصد برنامههای صداوسیما و به طور مستقیم بیش از پنجاه درصد آنها محوریت پند و موعظه دارد و باقی هم مانند همین برنامه «جعبه سیاه» شبکه افق، به طور غیرمستقیم به این موضوع پرداخته است. در نتیجه این قضیه گاهی برجسته شده و احساسات مخاطبان را جریحهدار میکند. تلویزیون همچنان با ساخت این برنامهها به بوق خود میدمد و جایگاه این رسانه بزرگ را تنزل میدهد. صداوسیما در کل مخاطبشناسی ندارد و این باعث شده است تا هر از گاهی بخواهد مثلاً خلاقیت به خرج دهد که نتیجهاش میشود برنامه جعبه سیاه و دادن کفن به میهمانان آن برنامه.
صداوسیما باید به این مهم توجه کند که گاهی نکات بهظاهر کوچک میتواند برای جامعه هزینههای بسیار سنگینی ایجاد کند.
نیاز است تا تلویزیون قیف تنگ عبور متخصصین برنامهساز به صداوسیما را کنار بگذارد و مسیر بازگشت آنها را که اتفاقاً بسیار هم هستند، برای ساخت و تولید برنامههای باکیفیتتر و پرمخاطبتر به تلویزیون فراهم کند. بیش از سی سال است که با تلویزیون همکاری داشته و هنوز هم برنامه ثابت هفتگی در تلویزیون دارم و میبینم که این رسانه در از دست دادن کاربلدها و مغزهای متفکر و بنام برنامهسازی متخصص شده است و متأسفانه میبینم انسانهایی که سالیان طولانی خاک این عرصه را خورده و متخصص این حوزه هستند، به دلیل تنگنظری و شیوه برخورد نامناسب بخشی از مدیران، اکثر این نخبگان از این فضا دوری کرده و به دلایل مختلف حاضر به ادامه همکاری با صداوسیما نیستند. چهار نفری هم که به هر دلیل با تلویزیون همکاری میکنند، آنقدر در بند سانسور و محدودیتهای عجیب قرار میگیرند که در ادامه انگیزه خوب کار کردن را از دست میدهند. گویی برای بسیاری از مدیران مهم نیست که این سیستم مخاطب ندارد.
بخش دیگر مشکلات بازمیگردد به جذابیت مالی. میدانید صداوسیما با اینکه بودجه بسیاری دارد و پول زیادی خرج میکند، جذابیتی برای فعالان خودش هم ندارد. مجموعه این موارد باعث شده است که این سیستم عاری از خلاقیت واقعی شود. مطالعات نشان میدهد که یک تلویزیون آنور آبی با بیستوچند جوان، توان مقابله و حتی تعطیلکردن صدا و سیما را دارد؛ اینها همه نتیجه کجاندیشی و کجخلقی است که بر اکثریت برنامههای صداوسیما سایه انداخته و نتیجه آن قطعاً تنزل دوباره مخاطبان خواهد بود.
هرچند به تازگی آقای «پیمان جبلی» رئیس سازمان صداوسیما اعلام کردند که بعد از مدت زمان طولانی تجربه سیر نزولی مخاطبان، این سیر نزولی افقی شده است... اما این فقط چیزی در حد یک ادعاست نه بیشتر... حقیقت ماجرا این است که اساساً یک اختلاف نظر بر سر واژه نشاط میان مردم و مدیران تلویزیون وجود دارد و تعریف برخی مدیران از نشاط در صداوسیما با عموم جامعه متفاوت است و همین موضوع محل چالش و بحث است. کار نشاط در این سیستم معیوب است. شاید تنها راه این باشد که ما صداوسیما را از حالت انحصاری خارج کرده و با اصلاح قانون اجازه دهیم دیگر رسانهها نیز به رقابت بپردازند تا شاید بتوانیم یک تغییر اساسی در این زمینه ایجاد کنیم، چرا که هر جا انحصار باشد، ابتذال در پی خواهد داشت؛ این یک قاعده گریزناپذیر است که تمامی حوزهها را دربرمیگیرد و حوزه رسانه نیز از آن مستثنی نخواهد بود.
کجفهمی مدیران تلویزیون
در هدایت پیام رسانه
اولین موضوعی که از نگاه حقوقی در خصوص ماجرای برنامه «جعبه سیاه» و هدیه دادن کفن به آقای «هادی عامل» میتوان به آن پرداخت، حقوق شخصی و فردی ایشان و ابعاد و جنبههای مختلف حقوقی آن است. آنچه در خصوص این موضوع در مسائل حقوقی وجود دارد، «حق بر تصویر» گفته میشود، به این معنا که افراد حق دارند تا در مورد انتشار یا عدم انتشار تصویر خود اظهارنظر کنند، به عبارتی افراد هم میتوانند در خصوص تصویربرداری از خود اظهار نظر سلبی یا مثبت داشته باشند و در زمان انتشار نیز مانع این قضیه شوند، همانطور که در بسیاری از کشورها میان این دو حق، تفکیک بسیاری قائل شدهاند.
نزدیکترین حقی که در اینباره در قوانین ایران وجود دارد، ماده ۷۴۵ قانون مجازات اسلامی یا ماده قانون جرایم رایانهای است که در آن قانونگذار گفته است «هر کس به وسیله سامانههای رایانهای یا مخابراتی (که با تفاسیر شورای نگهبان، تلویزیون هم ذیل سامانههای مخابراتی حساب میشود)، صوت یا تصویر یا فیلم خصوصی و خانوادگی دیگری را بدون رضایت او، جز در موارد قانونی منتشر کند یا در دسترس غیر قرار دهد، به نحوی که منجر به ضرر یا هتک حیثیت آن فرد شود، انتشاردهنده به 91 روز تا دو سال حبس و نیز 2 تا 15 میلیون تومان جزای نقدی یا هر دو محکوم خواهد شد.» بنابراین اگر بخواهیم عمل انجام شده در خصوص آقای هادی عامل را طبق این قوانین بررسی کنیم، مشمول قوانین در خصوص صوت یا تصویر و انتشار بدون رضایت ایشان قرار میگیرد و در نهایت از نگاه قانونی با درنظر گرفتن هتک حیثیت به فرد که عرف جامعه نیز داور آن است، با نقض قانون روبهرو شده و قابل پیگیری قانونی است.
اصل بیستودوم قانون اساسی نیز این موضوع را بیان کرده است که حیثیت اشخاص باید از تعرض مصون بماند، بنابراین از این حیث نیز اقدام صورت گرفته از سوی شبکه افق در اهدای کفن به میهمانان برنامه جعبه سیاه، در تعارض اصل بیستودوم قانون اساسی بوده و از طرفی شاید بتوان آن را بر اساس اصل بیستوسوم قانون اساسی در خصوص تفتیش عقاید نیز مورد بررسی قرار داد. چرا که در این برنامه موضوع کاملاً درونی و ذهنی فرد را که نگرش او به مرگ و نوع و چگونگی عبادت است، به چالش کشیده و با داوری عرف جامعه، اینها مواردی است که میتوان آنها را در زمره تفتیش عقاید قرار داد.
بعد دیگری نیز وجود دارد که ممکن است صداوسیما مدعی شود، آقای هادی عامل شخص معروفی بودند و ما هم چون فیلم و عکسی از ایشان داشتیم اقدام به انتشار آن کردیم. اما در قانون اساسی حتی برای افراد معروف نیز حدودی از حریم خصوصی دیده شده و در قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات نیز، اطلاعات شخصی افراد مانند نام و نامخانوادگی و همینطور اطلاعات فردی آنها جزو مواردی نیست که اشخاص بتوانند با استناد به آن دست به انتشار اطلاعات بزنند، مگر اینکه طبق قانون مطبوعات، روشن ساختن افکار عمومی یا بالا بردن سطح دانش مردم را در پی داشته باشد که این مورد شامل حال میهمانان برنامه «جعبه سیاه» از جمله آقای هادی عامل نیست و از نگاه قانونی قابل پیگیری است.
بــــرش
جهانگیر کوثری: متأسفانه شماری از مدیران تلویزیونی معیارهای مدیریت را بلد نیستند و هیچ آگاهی از روانشناسی و جامعهشناسی ایران ندارند و نمیدانند که این قاب جادویی از چه جایگاه مهمی برخوردار است و تا چه میزان میتواند در سوقدادن جامعه به سمت یک روح پاک، شادی، نشاط و آرامش نقش داشته باشد و زمینهساز ایجاد جامعهای سلامت و قوی از لحاظ ساختار روحی و فکری باشد؛ بنابراین شبکه افق در اقدامی عجیب اقدام به ساخت برنامهای میکند که مستقیماً سلامت روان جامعه را نشانه رفته و مفهوم آن این است که تلویزیون و شبکههای آن رنگآمیزی درستی در انتخاب و پرداختن به سوژهها برای ایجاد فرهیختگی و فرحبخشی در جامعه ندارند، در حالی که رسالت تلویزیون در جایگاه ملی، ایجاد نشاط و امید در جامعه است. سخنم با مدیران تلویزیون این است که آقایان با تغییر سیاست، اجازه دهید جامعهای شاداب ساخته شود تا از دل آن جوانانی با نشاط و با روحیه بیرون بیایند.
نتیجه گیری
جعبهای که باید رنگی باشد
واقعیت این است که ماجرای جنجالی برنامه «جعبه سیاه» و هدیه دادن کفن به میهمان در این برنامه، نمونهای بارز از نقصهای موجود در سیاستها و عملکرد رسانه ملی است و به نظر میرسد که این رویداد، فرصت مناسبی برای بازنگری و اصلاح سیاستهای برنامهسازی و مدیریت رسانه ملی باشد. بنابراین برای جلوگیری از تکرار چنین اشتباهاتی، لازم است که تغییرات جدی در سیاستهای برنامهسازی رسانه ملی اعمال شده و این مهم در نظر گرفته شود که برنامهسازی در رسانهای مانند تلویزیون، نیاز به تخصص، دانش و تجربه دارد، در غیر اینصورت استخدام افرادی که از نگاه حرفهای توانایی لازم را ندارند، منجر به کاهش کیفیت محتوا خواهد شد.
بنابراین ضروری است تا برنامهها با توجه به نیازها و حساسیتهای مخاطبان طراحی شوند، چرا که تحقیقات میدانی و استفاده از نظرات کارشناسان، میتواند به تولید محتوایی بهتر و مؤثرتر منجر شود و شرایطی را فراهم کند تا رسانهها با احترام به حقوق فردی، از انتشار محتوایی که ممکن است آسیبزا باشد، خودداری کنند. در پایان باید در نظر گرفت که در راستای ارتقای استانداردهای تولید، استفاده از میزانسنهای مناسب و پیامهای متناسب با فرهنگ جامعه، میتواند تأثیرگذاری برنامهها را افزایش دهد.
معصومه غفاری
روزنامهنگار
انتهای پیام/