نگاهی به سریال آبان
یا «بد» باش یا «بدبخت»!
هنر
88151

آرمان حقیقتطلب
گروه هنر ایران آنلاین: انسانهای مجبور، معمولاً قصههایی شنیدنی دارند. انسانهایی که به جبر، ناگزیر از تن دادن به بدیها میشوند و تراژدی زمانی درباره آنها کامل میشود که ذاتاً انسانهای درست و پایبند به اخلاق هم باشند. این مهمترین ویژگی شخصیتهای داستان سریال «آبان» است که لااقل در چهار قسمت ابتدایی، بهشدت تماشایی از کار درآمده و مخاطبان را هم با قصه آدمهایش همراه کرده است.
سکانس ورودیه سریال را به یاد دارید؟ جایی که امیر با بازی میرسعید مولویان در وضعیتی سرشار از تحقیر و استیصال در برابر منصور به التماس افتاده تا شاید بتواند برای زخم خود مرهمی دستوپا کند. قضاوت اولیه در برابر این موقعیت، احتمالاً محکومیت امیر است که چرا و به چه قیمت حاضر شده اینگونه تن به تحقیر دهد، اما پیشرفت داستان و مواجهه با چالشهایی که زندگی مشترک امیر و آبان را در معرض تهدید قرار داده، آرامآرام مخاطب را به این فکر میاندازد که اگر من بودم هم شاید همین میکردم که امیر کرد. این اوج تراژدی است.
داستان سریال «آبان» بهظاهر از جایی به اوج خود رسید که آبان در مسیر تکاپو برای نجات دادن زندگیاش، با پیشنهاد بیشرمانه فریبرز مواجه شد و احتمالاً بعد از اتفاقی که زمینهچینی آن در سکانس پایانی قسمت چهارم صورت گرفت، شاهد سرعت گرفتن اتفاقات و واکنشها هم خواهیم بود اما نکته اینجاست که فارغ از اتفاقات و تصمیمات، تراژدی اصلی برآمده از موقعیت این آدمهاست. قصه آبان را با خود مرور کنید؛ جوان نخبهای که ایدههایی بکر برای جهشهای بزرگ در سر دارد و اتفاقاً آنچه تبدیل به گره کور زندگی مشترکش با امیر شده، از همین بلندپروازیهای نخبگانیاش به یادگار مانده است. حالا آبان در دوراهی تن دادن به یک پیشنهاد وسوسهبرانگیز و در عین حال خانمانسوز است؛ یک دوراهی میان بد بودن و بدبخت بودن! موقعیت آشنایی که گویی همه انسانهای ناچار در مواجهه با چالشهای معیشتی را گرفتار خود کرده است و در این مواجهه اصلیترین قربانی «اخلاق» است.
فریبرز با بازی درگیرکننده شهاب حسینی را میتوان به سادگی نمایندهای از تمام شرارتها در روایت «آبان» محسوب کرد اما او هم بهظاهر قصهای تراژیک و غصههای هنوز نامکشوف دارد. رابطه فریبرز با پدرش که گویی سابقهای نظامی هم داشته است، بهخوبی پازل شخصیت آسیبدیده و زخمخوره او را کاملتر کرده است؛ شخصیتی که گویی از دوگانه خوبی و بدی عبور کرده و آنچه زندگی برایش مشق کرده را با تحکم به دیگران هم دیکته میکند. «آبان» تا به اینجا با خلق همین شخصیتهای چندلایه، عملکرد موفقی داشته و باید به خالقانش دستمریزاد گفت. قضاوت درباره اینکه سرانجام هر یک از این کاراکترها چه خواهد شد هنوز زود است اما توفیق اصلی سریال را باید در طراحی موقعیتهایی دانست که شخصیتهای خوب را هم ناگزیر از انتخابهای بد میکند؛ شخصیتهایی که قصههایشان شنیدنی است چرا که فارغ از هر اختیاری، برای تن دادن به انتخابهایشان، مجبورند!
انتهای پیام/