
تغییر و تحول در احکام و فتواهای فقهی و شکلگیری ایدههای سیاسی در طول تاریخ، پدیدهای پیچیده و چند وجهی است که صرفاً ناشی از یک فرآیند درونفقهی نیست.

در خزان کرونازده سال ۹۹ در میان انزوایی که جهان را درنوردیده بود، فضای مجازی، آخرین پل ارتباطی من با استاد فیرحی بود. ترجمه کتاب «خدا، لاک و برابری» اثر جرمی والدرون را به تازگی به پایان برده و نسخه نهایی را برای ایشان فرستاده بودم. با اشتیاق در انتظار بودم تا نظر نهایی استاد را بشنوم ؛ همان استادی که سالها پیش تأکید و اصرارش، بار مسئولیت این ترجمه را بر دوشم نهاد.

میرزای نائینی به رغم آنکه در جریان عملی مشروطه شخصیت درجه اولی محسوب نمیشد، اما به لحاظ صورتبندی نظری مشروطه شخصیتی دارای اهمیت است. علمایی تراز اول مشروطه را باید همان علمای ثلاث یعنی محمدکاظم خراسانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و عبدالله مازندرانی دانست. اما میرزای نائینی، خاصه برای معاصرین، اهمیتی بیش از اهمیت جایگاه تاریخیاش یافت. در این میان، مرحوم دکتر فیرحی توجهی ویژه به اهمیت نظری میرزای نائینی داشت و همین نگره، یکی از بسترهای اختلاف فکری او با استادش مرحوم جواد طباطبایی شد.

هر سال دو بار و به فاصله یکماه حسرت فقدان دکتر داود فیرحی، استاد فقید دانشگاه تهران و تلاش فکری او که ناتمام ماند برای شاگردانش و اهالی علوم سیاسی ایران تازه میشود. یکبار در آغاز بازگشایی دانشگاهها و راهروها و کلاسهایی که وجود او را کم دارد و بار دیگر در آبان که خاطره تلخ درگذشت نابهنگامش بار دیگر زنده میشود. او استادی با اخلاق و متواضع بود و یکی از معدود متفکرانی به شمار میآمد که میان نهاد دین و عرصه سیاست پلی علمی و عقلانی ساخت و با نگاهی ژرف و روشمند میکوشید نشان دهد میتوان از درون سنت به گفتوگویی بازاندیشانه با دنیای جدید رسید، بیآنکه به دام تعصب گرفتار شد.

پنج سال از درگذشت دکتر داود فیرحی، استاد برجسته علومسیاسی دانشگاه تهران، میگذرد؛ اندیشمندی که کوشید با نگاهی تازه به میراث فقهی، از دل سنت اسلامی راهی به سوی مفاهیم مدرن بگشاید.