تأملی در آرا و آثار هانا آرنت در پنجاهمین سال درگذشتش؛
زایش انسان سیاسی
هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶) را باید با سه محور تکرارشونده در نوشتههایش شناخت:«جهان مشترک» (Common World)، مفهوم «زندگی فعال» (vita activa)، و کاوش در پیوند میان توانایی تفکر و امکان کنش اخلاقی-سیاسی.
علیرضا پیروزان - دکترای مطالعات فرهنگی: این محورها نه صرفاً مفاهیم نظریاند که در یک «واحد فلسفی» پرداخته شده باشند؛ بلکه ابزارهاییاند برای خواندن تاریخ سده بیستم ـتمامیتخواهی، بحران وضعیت شهروندی، و تجربه تبعیدـ و نیز آیینهای که ما را بهعنوان انسانهای سیاسی در برابر یکدیگر قرار میدهند.
ظهور انسانی در جهان مشترک
آرنت میان دو حوزه تمایز قاطع قائل میشود: عرصه خصوصی، که محل زیست، نیازها و خانواده است، و عرصه عمومی، بخشی از جهان مشترک که محل ظهور انسان بهعنوان فاعل سیاسی است. آنچه او «ظهور» (appearance) مینامد، زمانی ممکن است که انسانها در برابر هم ظاهر شوند، سخن بگویند و عمل کنند. جهان مشترک، نهتنها فضای گفتوگوست، بلکه محیط نگهدارنده آثار و نهادهایی است که ما را از مخاطرات فراموشی تاریخی و انزوای فردی محافظت میکند. این تأکید بر «میانبودگی» (in-between) نشان میدهد که سیاست فراتر از زندگی ابزاری یا صرفاً مدیریت امور است؛ سیاست شیوهای از بودن انسانی است که در آن ما «در جهان» شریک میشویم و جهان را میسازیم.
ساخت جهان و آغاز نو
شاید مهمترین سهم آرنت در فلسفه سیاسی، بازخوانی مفهوم «زندگی فعال» و سه گونه عمل انسانی باشد: کار (labour)، ساخت (work)، و کنش (action). «کار» مربوط به فعالیتهای چرخهای زیستی انسان است که برای تأمین نیازهای روزمره و بقای فرد ضروریاند؛ «ساخت» تولید اشیا و جهان مادی مشترک است؛ و «کنش» جایی است که انسانها از خلال گفتوگو و اقدام مشترک، هویت و آزادی سیاسی را محقق میکنند. نکته روشنگرانه آرنت این است که «کنش» عرصه «ظهور» است و از طریق «زایش» (natality) انسانها تحقق مییابد؛ یعنی هر انسان با تولد دوبارهاش ظرفیت نوآوری و کنش سیاسی در جهان مشترک را به وجود میآورد و این همان منبع امید و خطر در سیاست است.
خوانش تاریخی-سیاسی توتالیتاریسم
آرنت در «خاستگاههای توتالیتاریسم/ The Origins of Totalitarianism» (۱۹۵۱) نشان میدهد که تمامیتخواهی نه صرفاً نتیجه ایدئولوژی یا خشونت نظامی، بلکه محصول ترکیب عوامفریبی جمعی، نابودی مرزهای میان فضای عمومی و خصوصی، و فروپاشی نهاد شهروندی است. او توجه ویژهای به نقش «بیتابعیتی» (statelessness) و سیاست تحقیر اقلیتها دارد؛ تجربه بیخانه-وطن شدن الگویی است که نشان میدهد چگونه انسان بدون پشتوانه حقوقی و مشارکت سیاسی میتواند در چرخهای از حذف و بازتولید خشونت گرفتار آید. این خوانش تاریخی-سیاسی از توتالیتاریسم هنوز یکی از منابع کلیدی برای فهم شکلهای نوین سلطه است.
در همین چهارچوب، «خاستگاههای توتالیتاریسم» نقطه آغاز خوانش آثار آرنت است و نشان میدهد که تمامیتخواهی صرفاً شکلی از حکومت نیست، بلکه پروژهای برای نابودی جهان مشترک است: حذف تکثر، ایجاد تنهایی سیاسی، مکانیزه کردن انسانها و بازتولید «انزوای جمعی.» تحلیل او از پدیده بیتابعیتی و فرسایش نهاد شهروندی، در کنار نقش پروپاگاندا، نشان میدهد توتالیتاریسم در خلأ اتفاق نمیافتد، بلکه همچون فرآیندی اجتماعی-روانی از دل بیثباتیها و اضطرابهای مدرن زاده میشود. قدرت اصلی کتاب در نشان دادن شکنندگی نهادهای سیاسی و فهم اینکه خشونت سیاسی چگونه میتواند شکل «قانونی» و «فنی» به خود بگیرد است. اگرچه آرنت گاهی تاریخ را بیش از حد فشرده و هموار میخواند، روش او در تبیین سیاست به مثابه فرآیند تهیسازی از جهان مشترک، اثرگذار باقی میماند.
نقد فرآیند عادی شدن شر
وقتی آرنت از «ابتذال شرّ» سخن میگوید، منظورش از توصیف آیشمن تنها قرار دادن او در ردیف «هیولاها» نبود، بلکه هشدار به این بود که شرّ هولناک میتواند از رهگذر تسلیم فکری، اطاعت بیچون و چرا از دستورات و فقدان ظرفیت قضاوت فردی تحقق یابد. گزارش او از دادگاه آیشمن، بهرغم جنجالهای پرشماری که برانگیخت، یک هشدار فلسفی و سیاسی است: وقتی مردم از فکر مستقل دست میکشند و کار اداری جای قضاوت اخلاقی را میگیرد، نظامها میتوانند انسانیت را به سادگی نابود کنند. این شناسایی سازوکار «عادی شدن شرّ» یکی از بارزترین و تأثیرگذارترین خوانشهای آرنت از تجربه مدرن است.
اثر «آیشمن در اورشلیم/ Eichmann in Jerusalem» (۱۹۶۳) بیش از آنکه درباره آیشمن باشد، درباره مخاطب امروز است. تأکید او بر «ابتذال شرّ» بیانگر این است که آیشمن، نمادی از هولناکترین جنایتهای تاریخی، بیشتر یک کارمند بیفکر بود تا هیولایی اهریمنی. آرنت نشان میدهد که شرّ لزوماً از نفرت شدید یا اراده نابودگر زاده نمیشود؛ گاه از تعلیق تفکر، بیاعتنایی به قضاوت اخلاقی و باور کورکورانه به «وظیفه» پدید میآید. منتقدین یادآور شدهاند که او گاهی سختگیرانه درباره رفتار رهبران یهودی سخن گفته و برخی جنبههای ساختاری ماشین مرگ را کمتر برجسته کرده، اما ارزش کتاب در دفاع محکمش از تفکر انتقادی در برابر قدرتهای تمامیتخواه است.
فکر، قضاوت و «حیات ذهن»
آرنت هرگز فکر را در مقام فعالیتی خصوصی و جدا از سیاست ننگریست. در مجموعه ناتمام «حیات ذهن/ The life of the mind» (۱۹۷۸) او کاوش در سه حوزه درونی انسان ـتفکر، خواستن، و قضاوتـ را آغاز میکند تا نشان دهد اندیشه فردی چگونه شرط امکان قضاوت عمومی و مسئولیت اخلاقی است. تفکر نزد آرنت گفتوگویی درونی است که فرد را از «ناآگاهی خودکار» بیرون میکشد؛ خواستن رابطه انسان با آینده را نشان میدهد و قضاوت سیاسی، توانایی قرار گرفتن در جایگاه دیگران است. اهمیت این اثر در آن است که سیاست معاصر را به پرسشی در باب «تفکر» تبدیل میکند: بدون اندیشیدن، جهان مشترک فرو میریزد و سیاست به کار اداری تقلیل پیدا میکند.
درباره آزادی و کنش
کتاب «وضعیت بشر/ The Human Condition» (۱۹۵۸) ستون اصلی اندیشه آرنت درباره آزادی و کنش است. او در آن، سهگانه «کار/ساخت/کنش» را تبیین میکند و نشان میدهد در جهان مدرن ـبا سیطره تکنیک و به حاشیه رفتن فضای عمومیـ «کنش» خطر زوال یافته است. معرفی مفهوم «زایش» به انسان امکان میدهد جهان را از نو بیافریند؛ برای آرنت، زایش همان امید سیاست است: توانایی انجام کاری که پیشتر هرگز وجود نداشته است. اهمیت اثر در تعریف سیاست در تقابل با خشونت و ضرورت است، هرچند تمایز سخت میان حوزههای عمومی و خصوصی پیچیدگی جوامع جدید را گاهی نادیده میگیرد. با این حال، تأکید او بر «ظهور» و «حضور» انسان در برابر دیگران یکی از ژرفترین تبیینهای فلسفی از آزادی سیاسی باقی مانده است.
درباره انقلاب خشونت
آرنت در کتاب «درباره انقلاب/ On Revolution» (۱۹۶۳) به طور تطبیقی انقلابهای فرانسه و آمریکا را مقایسه میکند: انقلاب فرانسه را گرفتار «اجتماعی شدن سیاست» میداند (یعنی غلبه نیازهای بیولوژیک و اقتصادی)، و انقلاب آمریکا را نمونهای از «تأسیس فضای آزادی» از طریق قانونگذاری. برای آرنت، اهمیت انقلاب نه در خشونت آغازین آن، بلکه در تواناییاش برای ایجاد نهادهایی است که کنش سیاسی را پایدار و مشترک نگه میدارند. از منظری انتقادی، خوانش آرنت از انقلاب فرانسه بیش از حد ساده شده به نظر میرسد؛ اما تحلیل او از نقش شوراها و نهادهای مشارکتی، همچنان در مباحث دموکراسی اهمیت دارد. به نظرم آرنت در این کتاب بیش از هر جا نشان میدهد که سیاست، به معنای واقعی، هنر استمرار و تداوم است، نه کنش ناگهانی و انفجاری.
آرنت در جستار کوتاه «درباره خشونت/ On Violence» (۱۹۷۰) که یکی از مستقلترین و تندترین نوشتههای اوست، «خشونت» را کاملاً از «قدرت» متمایز میکند: خشونت، به تعبیر آرنت، نشانه ضعف قدرت است نه قوّت آن. قدرت از کنش جمعی و توافق شکل میگیرد، در حالی که خشونت رابطهای ابزاری و فوری است و نمیتواند جهان مشترک را پدید آورد. این اثر ارزشمند است چون با صراحت نشان میدهد که زدودن مرز میان خشونت و قدرت، راه را برای توجیه سیاسی خشونت هموار میکند. نقد وارد بر کتاب آن است که گاهی پیچیدگی خشونت ساختاری ـخشونت نهفته در نابرابریهای اقتصادی، جنسیتی، یا نژادیـ کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اما بنیان نظری آرنت همچنان برای تحلیل سیاست معاصر الهامبخش است.
رها در فضای گسسته
«میان گذشته و آینده/ Between Past and Future» (۱۹۵۴-۱۹۶۸)، مجموعهای از جستارهای فلسفی است که در آن آرنت میکوشد بازاندیشی درباره اقتدار، تعلیم و تربیت، سنّت، آزادی و مسئولیت سیاسی را از نو سامان دهد. او معتقد است جهان مدرن با «فقدان سنّت» روبهرو است و آدمی در فضای گسسته میان گذشتهای که دیگر معتبر نیست و آیندهای که هنوز نیامده، رها شده است. این «میانبودگی» بستر اصلی تفکر سیاسی آرنت است: تفکر باید فاصلهای برای قضاوت ایجاد کند؛ فاصله میان خود و جهان.
این اثر یکی از خواندنیترین نوشتههای آرنت است، چون اندیشه او در قالب جستار، شفافتر و زندهتر از هر زمان دیگر دیده میشود. با این حال، گاه ارجاع او به گذشته یونانی به نوعی نوستالژی سیاسی نزدیک میشود. اما قوّت کتاب در آن است که بحرانهای مدرن ـبویژه بحران اقتدار و آموزشـ هنوز با زبانی دقیق در آن بیان شدهاند.
قوّتها و محدودیتها
نقطه قوّت آرنت در آن است که مسائل سیاسی را از منظری عمیقاً فلسفی و همزمان تاریخی میخواند: سیاست بیارتباط با تجربه زیستی انسان نیست و اندیشه فلسفی میتواند ابزار آشکاری برای بازخوانی بحرانهای مدرن باشد. با این حال، نقدهایی نیز بر او وارد است: برخی او را در قضاوتهایش نسبت به قربانیان تاریخی سرد و گاه کماحساس یافتهاند؛ دیگران پرسیدهاند که آیا مفهوم «جهان مشترک» او برای جوامع پیچیده و چندصدایی معاصر کافی است یا اینکه بیش از حد ایدهآلگرا نیست؟ همچنین بحثبرانگیز بودن تشخیص «ابتذال شرّ» نشان میدهد که خوانش آرنت از مسئولیت اخلاقی و تنبیه سیاسی هنوز میدان مناقشه است.
اندیشهای برای عمل
خواندن آثار هانا آرنت تجربهای است که بین فلسفه و تاریخ، بین فرد و جمع حرکت میکند. او ما را به پرسش وامیدارد: چگونه میخواهیم در این «میان» با یکدیگر زندگی کنیم؟ و آیا هنوز جایی برای آغازهای غیرقابل پیشبینی سیاسی وجود دارد؟ آرنت نشان میدهد پاسخ به این پرسشها بسته به توان ما در تفکر مستقل، قضاوت مسئولانه و حاضر بودن در جهان مشترک است.
آرنت نه فیلسوف نظامساز است و نه مورّخی معمولی؛ او اندیشمندی است که فلسفه را ابزار روشن کردن تجربه سیاسی میداند. آثار او متنوع و گاه متفاوت در کیفیتاند، اما خواندن آنها ـبویژه «خاستگاههای توتالیتاریسم» و «وضعیت بشر»ـ برای فهم سیاست مدرن ضروری است. در زمانهای که نهادهای دموکراتیک تحت فشار قرار دارند، فضای عمومی قطعهقطعه میشود و فناوریهای نوین امکانات جدیدی برای حذف و فراموشی فراهم میآورند، آرای آرنت همچنان بکر و هشداردهندهاند.
انتهای پیام/