نشست نقد و بررسی کتاب «خلاف زمان» با نگاهی به نوستالژی و آرمانشهر برگزار شد
گذشته فروختنی است
فرهنگ
85849
کتاب «خلاف زمان»، تأملی فلسفی است درباره مواجهه با گذشته، زمان حال و تجربه ناگزیر حسرت. «خلاف زمان» با نقد نگاه نوستالژیزده و کلان روایتهای نوستالژیمحور، بستری فراهم میکند تا خاطره، اسطوره، فراموشی، گذشته تاریخ را از منظری جدید ببینیم، نوشتهای از «دیهگو گاروچو» که بهانه برپایی جلسهای برای نقد و بررسی این کتاب شده است و همچنین چگونگی مواجهه آدمی با گذشته را از طرقی نظیر خاطرهسازی، پناه بردن به نوستالژی و حتی تلاش برای فراموشی آن و البته وارونگی تاریخی را بررسی کرده است.
به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، مرکز مطالعات خاورمیانه به همت مجله فرهنگی هنری بخارا و در همراهی با انتشارات اطراف، جلسهای برای نقد و بررسی کتاب «خلاف زمان» نوشتهای از «دیهگو گاروچو» درباره نوستالژی، آرمانشهر و دیگر وارونگیهای تاریخی را با حضور الهام شوشتریزاده، مترجم این اثر و زانیار ابراهیمی مترجم و پژوهشگر حوزه اندیشه سیاسی، نوید پورمحمدرضا مدرس، نویسنده و مترجم در حوزه مطالعات شهری و همچنین علی دهباشی، نویسنده و سردبیر مجلات بخارا برگزار کرد.
قبل از ارائه آنچه در جلسه نقد و بررسی کتاب «خلاف زمان» گذشت، بد نیست اشارهای به جایگاه و تحصیلات این نویسنده که اثرش بهتازگی از سوی انتشارات اطراف روانه کتابفروشی شده داشته باشیم، کتابی که شوشتریزاده آن را بیواسطه از اسپانیایی به فارسی ترجمه کرده است. «دیهگو گاروچو» استاد فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی دانشگاه مادرید و دانشآموخته فلسفه سیاسی دانشگاه مادرید و دانشگاه سوربن است. او در جستار بلند «خلاف زمان» که تأملی فلسفی درباره زمان، خاطره و فراموشی است، مفهوم مدرن نوستالژی را با نگاهی به فلسفه میکاود. او در سفری که از یونان باستان آغاز میشود و در خیابانهای شهرهای مدرن امروزی به پایان میرسد؛ ادراک انسانی از زمان، پیوند خاطره و اسطوره و تاریخ، معنای حسرت، وجوه سیاسی و اجتماعی این مفاهیم و نسبت نوستالژی را با آرمانشهر و شهر مدرن بررسی میکند.
کتابی با نثر گیرا و ساختاری کاربردی
الهام شوشتریزاده، مترجم کتاب «خلاف زمان» در ابتدای جلسه با تأکید بر آنکه قصد سخنرانی چندان مفصلی ندارد، چراکه نویسنده و مترجم با کتابی که روانه کتابفروشیها میکند، هرآنچه قصد بیانش را دارد، به مخاطب منتقل میکند، گفت: «به نظرم بهتر است اینقبیل نشستها بیش از گفتههای مترجم یا نویسنده کتاب به نقطهنظرات دیگر افراد حاضر اختصاص پیدا کند. آنان ممکن است کتاب را از زاویه دیگری ببینند که به چشم مترجم و حتی ناشر اثر نیامده باشد! اما مختصری از آنچه سبب انتخاب این کتاب شد و حتی دلیل اهمیت ناداستان خلاقانه و ترجمهاش از اسپانیایی را با شما درمیان میگذارم.»
او ادامه داد: «بعد از ترجمه کتاب قبلیام، به دنبال کتاب تازهای از همین زبان بودم. مدتها جستوجو کردم، در نهایت از یکجایی به بعد تصمیم گرفتم به سراغ موضوعات مهمتری بروم، دنبال این بودم که به جای جستوجو براساس نویسنده و ناشر، بنای انتخابم را بر مضامین و محتوای آثار بگذارم. راستش دغدغهام این بود که چه عواملی مواجههمان را با خاطره و حافظه تاریخی شکل میدهد، چه مسائلی دست به دست هم میدهند تا یک تصویری از گذشته در ذهنمان شکل بگیرد؛ تصویری که حتی ممکن است حال و آیندهمان را براساس آن تعریف کنیم.»
او ادامه داد: «کافی است با گوشی موبایلتان چرخی در فضای مجازی و توئیتر بزنید تا با مطالب و تصاویری از گذشته روبهرو شوید که اغلب در آن هستند و سایه سنگین گذشته بر سر حال و آینده وجود دارد. در جستوجوی میان آثار نویسندگان انگلیسی زبان به اثر خاصی که با آن ارتباط برقرار کنم، برنخوردم، بخصوص که آنان تجربه تاریخی متفاوتی از ما دارند و خب مضمون آن با دغدغه من که اینجا زندگی میکنم، شباهتی نداشت. اما در آثار اسپانیاییزبانها به نمونههای خوبی رسیدم، جالب اینکه اسپانیاییها از نظر تاریخی هم تجربههایی شبیه به ما دارند.»
شوشتریزاده یکی دیگر از شاخصهایی که او را به سوی ترجمه اثری با این مضمون کشانده، ساختار و فرمی عنوان کرد که نویسنده در تألیف کتاب «خلاف زمان» به کار برده است. این مترجم افزود: «کتاب را که خواندم نثر بسیار گیرای آن جذبم کرد، گاروچو این کتاب را در قالب جستارنویسی نوشته، ما شاید چنین آثاری را در نثر فارسی کمتر دیده باشیم، منتهی جستارنویسی و استفاده از سبک ناداستان خلاقانه برای فلسفهنویسها اتفاق تازهای نیست. از طرفی عمده آثاری که به فارسی ترجمه شدهاند از کانالهای آلمانی، انگلیسی و فرانسوی گرفته شدهاند، در این بین جای ترجمه از اسپانیایی با وجود شباهتهایی که اشاره شد خالی بود.»
این مترجم در بخش دیگری از گفتههای خود با اشاره به اینکه با وجود نمونههای شاخصی که از جستارنویسی در جغرافیایی اسپانیاییزبان منتشر شده، اما عمده شناخت ما از کشورهای اسپانیاییزبان به ادبیات و شعر آنها بازمیگرد، ادامه داد: «این در حالی است که زبان اسپانیایی در ناداستان نیز حرفهای زیادی دارد. جستارنویسی فلسفی و اجتماعی در اسپانیا از قرن 16 باب شده است، اما شروع آن در امریکایی لاتین به قرن 19 بازمیگردد. کشورهای امریکای لاتین در ابتدا تحت سیطره استعمار و سنت غربی بودند، اما از یک زمان با وجود سیطره استعمار و سنت غربی با استفاده از جستارنویسی درصدد تعریف هویت فرهنگی خود برآمدند. از این زمان شاهد استفاده از قالبهایی هستیم که پیشتر برای مضامین فرهنگی مورد استفاده فرار نمیگرفتند. در سالهای اخیر شاهد شکلگیری بدهبستانهای بیشتری میان فلسفهنویسی و قالب جستارنویسی و ناداستان هستیم که این اتفاق سبب ورود نسل تازهای از فلسفهنویسها به عرصه شده است. در نسل جدید ناداستاننویسان فلسفی و اجتماعی اسپانیایی حضور بسیار پررنگی پیدا کردهاند.»
به گفته شوشتریزاده، مطالعه این کتاب با توجه به سیری جستارنویسی در کشورهایی نظیر اسپانیا طی کرده و از سویی شباهتهای تاریخیمان اهمیت زیادی دارد. وی افزود: «این کتاب در یک بستر فرهنگی شکل گرفته است. مطالعه این کتاب و شناخت آن برای ما که تجربههایی مشابه داریم بسیار ارزشمند است. کتاب «خلاف زمان» جدا از مضمون اصلیاش، کارکرد مهم دیگری هم دارد، اینکه به افراد فعال در حوزههای سیاسی، اجتماعی و فلسفی امکانی برای بیان دغدغههای آنان را میدهد. به کمک تجربههایی که به نوعی در این کتاب بیان شده، فرصتی برای بیان تجربههای خود را پیدا میکنیم.»
عبور از وضع موجود، با حذف سنت میانهای ندارد
زانیار ابراهیمی مترجم و پژوهشگر حوزه اندیشه سیاسی، دیگر سخنران این نشست بود. او در ابتدا با شرح چرایی حضورش در جلسه نقد و بررسی کتاب گفت: «حوزه تخصصی من به ژانر الهیات و سیاسی بازمیگردد، خب بررسی چگونگی ظهور دوران مدرن، بدون توجه به این حوزه معنایی ندارد. وقتی به غرب و جامعه امروز ایران میاندیشیم، این سؤال مطرح میشود که با سابقهای که داریم باید چکار بکنیم؟ غربیها به این سؤال یک پاسخ سفت و سخت میدهند، اینکه اگر مسیحیت را نفهمیم، مدرنیته را هم نمیفهمیم. آنان تأکید دارند که مدرنیته پیوندی با میراث مسیحی و یهودی دارد.»
او ادامه داد: «مسأله بعدی این است که رابطه سنت با دوران مدرن چیست؟ آیا از هم جدا میشوند؟ درباره جامعه ما هم همین است. ما فکر میکنیم رابطهمان را با سنت از دست دادهایم، در صورتی که اگر بخواهیم از وضع موجود عبور کنیم، چارهاش شناخت امکانات سنت است. مشکلی که ما در اندیشه سیاسی داریم این است که فکر میکنیم مشکل وضعیت امروزمان، سنت است و اگر آن را حذف کنیم، همه چیز حل میشود. این در صورتی است که سنت را نمیتوان حذف کرد، از هیچ دورهای! به عقیده من، اگر خواهان عبور از وضع موجود هستیم، راهحل آن شناخت امکانات نهفته در سنت است.»
ابراهیمی در بخش دیگری از گفتههای خود با اشاره به کتاب «خلاف زمان» گفت: «به عقیده من این کتاب عمق فلسفی لازم را به ما نمیدهد. با این حال عنوان کتاب یک سؤال مهم فلسفی است. آیا میتوان خلاف زمان حرکت کرد؟ من میگویم نه اصلاً، اما اگر رابطه صحیحی برقرار نشود یک وارونگی تاریخی رقم میخورد. وقتی وارونگی تاریخی ایجاد شود، بهدنبال یک عصر طلایی میگردیم، عصری که گمان میکنیم در آن هیچ مشکلی نیست و درصدد رجعتی به آن عصر برمیآییم، در حالی که چنان عصر بینقصی وجود ندارد. از سوی دیگر در متن کتاب شتابزدگیهایی دیده میشود. نویسنده ارجاعات مختلفی در کتاب آورده، اما به سرعت از آنها رد میشود. یکی از این موارد وقتی است که درباره بلومنبرگ صحبت میکند، درباره ترس از زمان صحبت میکند و آن را به مفهوم اسطوره ربط میدهد که من به این نقد دارم.»
آرمانشهر بر ثبات زمان تأکید دارد
نوید پورمحمدرضا مدرس، نویسنده و مترجم در حوزه مطالعات شهری دیگر سخنران این مراسم نیز گفت: «درخصوص این کتاب، بیشتر از هر چیزی بر سر شهر و نوستالژی بحث داشتم. در همین رابطه بگذارید به چند سال قبل و ماجرای گفتوگویی که برای مجله آنگاه با محسن گودرزی، جامعهشناس درباره لالهزار به مفهوم عام آن انجام شد، اشاره کنم. آن گفتوگو را از دهههای قبل از انقلاب شروع کردیم، اما هرچه جلوتر میرفتیم، بحث درباره خود لالهزار کمرنگتر میشد، بخصوص وقتی به سال 57 نزدیک میشدیم و من دائم میپرسیدم که لالهزار چه شد؟ استاد هم تأکید داشت که ما انقلاب کردیم! تو هنوز از لالهزار میپرسی؟ ما لالهزار را پشتسر گذاشتیم. نکتهای که وجود داشت، این بود که من در آنجا متوجه شدم که لالهزار بهعنوان نماینده شهر آن روزگاران انگار در بین شور انقلابی مردم قرار نداشت و فراموش شده بود، البته طبیعی هم بود. لالهزار باید نفرین میشد. شهر در لحظه ۵۷ نگاه به آینده داشت.»
او ادامه داد: «شاید بتوانیم بگوییم در لحظه ۵۷ یک فوتوریسم توحیدی وجود داشت، یعنی با اینکه داشت به آینده نگاه میکرد، اما به بهشتی در گذشته هم نظر میکرد. شهر در لحظه ۵۷ در نقطه صفر خودش به فکر حرکت به سوی آینده بود و هیچ دلتنگی و نگرانی برای گذشته نداشت. البته این قضیه فقط به شهر انقلابی برنمیگشت که قرار بود یک فوتوریسم توحیدی را ترسیم بکند. شروع این نگاه از دهههای 30 و 40 آغاز شده بود، آنزمان هم چندان دلمشغول گذشته و روح نوستالژیک خودشان نبودند.»
پورمحمدرضا در بخش دیگری از گفتههای خود تأکید کرد: «کتاب وقتی از کلانشهرها در قرن نوزدهم صحبت میکند، میپرسد چگونه شهر مدرن همچنان شهر نوستالژیک هم هست؟ درباره این میپرسد که شهر مدرن چگونه شهر نوستالژیک را هم در خودش دارد. ما این قضیه را در کلانشهر تهران خودمان هم میتوانیم بررسی کنیم. در سال ۵۷ سرعت تحولات بسیار بالاست. شهر در سال ۵۷ پر از نوستالژیهای مختلف است. نوستالژی دیگری وجود دارد که نوستالژی آرمانشهری است. آرمانشهر خیلی بر ثبات زمان تأکید میکند، یعنی چیزی که در سال ۵۷ بر آن اتفاقنظر وجود دارد را به عنوان یک امر باثبات در نظر میگیرد. مفاهیمی مانند عادلانهتر بودن یا برابر بودن یا از بین رفتن انحصار طبقاتی و مانند اینها.»
او ادامه داد: «اما نمیشود گفت که آدمها همیشه در این آرمانشهر توحیدی میمانند؛ چون افکار عمومی تغییر کرده و زمان هم تغییر میکند. شهر بعد از سالهای انقلاب نیازهای جدیدی پیدا کرد. بعد از حدود ۱۶ یا ۱۷ سال از اوایل دهه ۷۰ سازمانهایی تأسیس شدند که وظیفهشان نگهداری از گذشته بود. همین حالا سروکله نوستالژیهای جدیدی در این شهر پیدا شده است. این مسائلی که اشاره شد، در مقیاس جهانی هم مصادیق زیادی دارد. بگذارید در آخر به نقل قولی از ادوارد سعید اشاره کنم که میگوید: «ما در دورانی بهسر میبریم که هیچ چیزی بیشتر از گذشته به فروش نمیرسد. بعضی از این ارجاعات به گذشته هم فقط به مسخره کردن آن برمیگردد. چون گذشته فروختنی است.»
مریم شهبازی
روزنامهنگار
انتهای پیام/