فزت و رب الکعبه
رستگاری در محراب

روایتی تاریخی از آنچه از زمان جنگ صفین تا شهادت امام علی در مسجد کوفه گذشت.
هنوز فضای کوفه تحت تاثیر حکمیت تحمیلی بعد صفین قرار دارد، در ماجرای صفین پس از حیله عمرو عاص با قرآنهای سر نیزه و پایان تحمیلی جنگ و پذیرش حکمیت اجباری، اتفاقات عجیبی در کوفه افتاد. وقتی حکمیت بر امام تحمیل شد! معاویه عمروعاص را به عنوان نماینده خود معرفی کرد. امام هم قصد داشت ابن عباس را معرفی کند، اما مردم کوفه با توجه به شناخت خودشان، ابوموسی اشعری را بر امام تحمیل کردند! در حکمیت تحمیلی قرار بود نمایندگان دوطرف با بررسی جوانب امر، به این سوال مورد دعوا پاسخ دهند:
آیا عثمان بن عفان در ماجرای محاصره منزلش، به حق کشته شده است یا به ناحق. اگر به حق کشته شده است مشکلی نیست و کار حکمیت تمام است و اگر به ناحق کشته شده است خونخواه عثمان کیست؟ (خلیفه است یا معاویه)
روز موعود در محلی به نام "دومه الجندل" حکمین با همراهان از دو جبهه حاضر شدند. قبل از اعلام رای، حکمها مشورتی داشتند. دراین مشورت عمروعاص پیشنهادی داد که مورد تایید ابوموسی قرار گرفت! پیشنهاد این بود که مشکل جامعه امروز بر سرخلافت علی بن ابی طالب (ع) و ادعای معاویه بر خلافت است. ما که نماینده دوطرف هستیم این دو را از مسئولیتها عزل نماییم و امور امت را به خودشان واگذار کنیم. ابوموسی از روی جهالت تحت تاثیر عمروعاص قرار گرفت و پیشنهاد را پذیرفت، زمان موعود فرا رسید همراهان دوطرف در مسجد اجتماع کردند.عمروعاص از ابوموسی خواست به عنوان بزرگتر اول بالای منبر رفته و نظر خود را اعلام کند. ابوموسی پس از سخنان مقدماتی با درآوردن انگشتری از دستش، گفت همچنانکه این انگشتر را از دستم در می آورم، علی بن ابیطالب (ع) را از خلافت عزل می کنم!. نطر ابوموسی موجب حیرت حاضران به ویژه کوفیان قرار گرفت! عمروعاص سریعا درجایگاه ابوموسی نشست و گفت همانطور که ابوموسی با درآوردن انگشتر علی بن ابیطالب(ع) را از خلافت عزل کرد من هم به عنوان نماینده معاویه، با بدست کردن انگشتری معاویه را به خلافت منصوب می کنم.
رای این دو نماینده به عنوان حکم با حیله مجدد عمروعاص که برخلاف وظیفه از پیش تعیین شده صادر شد، بین لشکر امام اختلاف انداخت که فتنهای بزرگتر را بدنبال داشت.
پس از رای حکمیت عدهای برامام ایراد گرفتند که چرا حکمیت را پذیرا شده است! آنها از امام خواستند که از این گناه توبه کند. این گروه تندرو که به خوارج شهرت یافتند افراد مقدسمآبی بودند که تمام وجودشان دین بدون تفکر وتفقه بود! قرآن را به زیبایی می خواندند و درکنار اینگونه دینداری! دست به جنایتهایی می زدند که در تاریخ سیاه آنان باقیمانده است. در اسلام ظاهری این گروه، عقیدهای بود که اگر شخصی مرتکب گناه کبیره شد و توبه نکرد، کافر به حساب میآید و مستوجب هلاکت است. از این رو معتقد بودند که "الحکم لله" حکم برای خدا است و علی بن ابیطالب(ع) بدلیل پذیرفتن حکمیت مرتکب گناه کبیره شده و بایستی توبه کند. هرچه امام فرمود حکمیت را شما تحمیل کردید و برای آنان دلیل و برهان آورد، قانع نشدند. تا اینکه همه پیروان این تفکر در محلهای به نام نهروان گرد آمدند و حرکات ایذایی و ناامنی علیه خلافت امام آغاز کردند.
امام علی (ع) دربرابر قتل عامها و جنایات آنان معترض شد. پاسخ آنان آمادگی جنگ با خلیفه وقت بود. جنایات آنان و توجه نداشتن به توصیهها و نصایح امام جنگ دیگری برامام تحمیل کرد. نام این جنگ را خوارج یا نهروان گفتهاند.
در این جنگ خوارج شکست خوردند و چند نفری بیش از این گروه باقی نماند. از میان جان سالم بدر بردگان جنگ نهروان؛ سه نفر به مکه رفتند و در کنار کعبه با یکدیگر هم قسم شدند که سه تن از بزرگانی که برای جامعه اسلامی مشکل ایجاد کرده اند در یک زمان از پای در آورند. هرسه هم عهد شدند که در شب نوزدهم ماه رمضان که شب قدر است هنگام نماز صبح ۳ نفر را هم زمان ترور کنند: امام علی ع در کوفه، معاویه در شام و عمروعاص در مصر. هرسه به مقصد مورد نظر حرکت کردند تا صبح نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ هجری باهم عملیات ترور را انجام دهند. ابن ملجم برای انجام ماموریت از پیش تعیین شده به کوفه آمد و منتظر زمان موعود بود، در روزهایی که در کوفه پرسه میزد، با دختری به نام قطام آشنا شد، آن دختر شرط ازدواج را از پای در آوردن امام علی ع قرار داد، خواستهای که ابن ملجم را از قبل با پیمانی به کوفه کشانده بود.
مراوده نامشروع ابن ملجم با قطام و اصرارش برقتل امام علی (ع) موجب شد شمشیری را که ابن ملجم قصد داشت بوسیله آن، به نیت شومش دست یابد، به زهری آلوده شد که از نگاه و رابطه نامشروع با قطام به شمشیر اضافه شده بود.
صبح نوزدهم رمضان سال ۴۰ هر سه برای انجام ماموریت حاضر شدند. عمروعاص بدلیل بیماری به مسجد نیامده بود و فرد دیگری از پای در آمد. معاویه با اصابت شمشیر به ران پایش جان سالم بدر برد و ابن ملجم شمشیر زهر آلودش را هنگامی که امام، سر از سجده برمی داشت، بر سر مبارک امام علی (ع) فرود آورد .
امام پس از فرود آمدن شمشیر زهر آلود برسر مبارکش فرمود "فزت برب الکعبه" بخدای کعبه رستگار شدم. گویا همان زمان به یاد سخن رسول خدا (ص) افتاد که فرمود رستگار از دنیا خواهی رفت.
حضرت را از مسجد به خانه انتقال دادند. وقتی طبیب آوردند تا اورا معاینه کند، طبیب پس از انجام معاینات رو به فرزندان مولا کرد و گفت شمشیر زهر آلود کار خودش را کرده است و بیمار از این بستر بر نمی خیزد.
امام در روز بیست ویکم رمضان بر اثر زهری که از نگاه نامشروع ابن ملجم به شمشیر اضافه شده بود، از زخم این ضربت زهر آلود جان سالم بدر نبرد و پس از تحمل دو روز درد و رنج، در بیست ویکم رمضان سال ۴۰ هجری به شهادت رسید. بدن پاک و مطهرش را شبانه بدون اطلاع مردم کوفه، مخفیانه! در خارج از کوفه در نیزاری به نام نجف به در کنار قبر آدم و نوح آرام گرفت.
مرقد مطهر امام بیش از صد سال مخفی بود و کسی از محل آن مطلع نبود تا اینکه در نیمه دوم قرن دوم در زمان امام صادق علیه السلام به پیروانش معرفی شد.
ایران آنلاینانتهای پیام/