عباس خامه یار، تحلیلگر امور خاورمیانه مواضع کشورهای عربی در جنگ ۱۲ روزه را تحلیل کرد

تهدید اسرائیل؛ دغدغه مشترک منطقه است

رضا عدالتی پور

رضا عدالتی پور

سیاست

109332
تهدید اسرائیل؛ دغدغه مشترک منطقه است

در جریان جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل، بسیاری از کشورهای منطقه به‌ویژه دولت‌های عربی، مواضعی بی‌سابقه و همسو با ایران اتخاذ کردند؛ عباس خامه‌یار کارشناس مسائل غرب آسیا اتخاذ این مواضع را نه تاکتیکی و مصلحتی، بلکه ادامه رویکرد راهبردی یک‌ساله این کشورها در مواجهه با تحولات امنیتی منطقه می‌داند.

ایران آنلاین: او معتقد است این تغییر جهت ناشی از درک فزاینده کشورهای منطقه از تهدید وجودی اسرائیل نسبت به تمامیت ارضی‌شان و باور به ضرورت همگرایی برای مقابله با پروژه‌های تجزیه و سلطه در غرب آسیاست.

کشورهای منطقه، در جنگ ۱۲‌روزه ایران و اسرائیل به صورت اعلامی  حمایت صریحی از ایران داشتند؛ در حالی که  در سال‌های گذشته مواضع دوپهلو و بینابین از این کشورها شاهد بودیم. این تغییر موضع از چه زمانی آغاز شد و چه گستره‌ای داشت؟

نقطه آغاز این تغییر مواضع را برای اولین بار باید در همان ابتدای حوادث اخیر و حتی پیش از آن، یعنی از زمان حمله رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق و شهادت شهید هنیه و شهید نصرالله و پاسخ متقابل ایران که با عنوان وعده صادق یک و وعده صادق دو شناخته می‌شود، عنوان کرد. به عبارتی از سال گذشته شاهد تغییر رویکرد کشورهای عربی، بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و مخصوصاً عربستان سعودی در این زمینه بودیم. این کشورها مواضع قوی اتخاذ کردند و اقدامات اسرائیل را بشدت محکوم کردند؛ در حالی که پیش از این، چنین موضعی نداشتند.
در جنگ اخیر این روند با شیب تندی ادامه پیدا کرد. حتی در رسانه‌های عربی وابسته به عربستان سعودی و دیگر رسانه‌های عربی شاهد تغییر محسوسی بودیم؛ به ‌طوری که حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد از رویکرد سابق این رسانه‌ها تعدیل شده بود. البته این رسانه‌ها همچنان مواضع مخالف نیز دارند، اما به هر حال این تغییر رویکرد در آنها مشاهده می‌شود.
در سطح رسمی، سعودی‌ها و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس نیز مواضع محکمی اتخاذ کردند و در حمله اخیر، محکومیت اسرائیل به‌وضوح بیان شد. البته پس از حمله ایران به پایگاه العدید، این کشورها به بهانه حمایت از قطر و با استناد به اینکه این حمله به یک کشور عربی و عضو شورای همکاری خلیج فارس صورت گرفته، بر اساس پروتکل‌های موجود، اقدام ایران را محکوم کردند.
با این حال، مجدداً به موضع قبلی خود بازگشتند و اکنون در سطح رسمی شاهد هستیم که عمده کشورهای عربی و منطقه، تجاوز اسرائیل را محکوم می‌کنند. این محکومیت حتی شامل کشورهایی می‌شود که موشک‌های ایران از آسمان آنها عبور کرد و آنها نیز اسرائیل را محکوم کردند. در مجموع، هم در سطح دولت‌ها و هم در سطح ملی، داخلی و جنبش‌های مردمی، حمایت از ایران مشاهده شد.
 
این اعلام مواضع چه ماهیتی دارد؟ آیا مواضع اتخاذشده صرفاً یک اقدام ساده یا تاکتیکی در چهارچوب عرف دیپلماتیک و روابط همسایگی است، یا اینکه کشورهای منطقه بر اساس ملاحظات استراتژیک خود این مواضع را اعلام کرده‌اند؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت ما با مجموعه‌ای از عوامل روبه‌رو هستیم که باید همه آنها را در نظر گرفت. اولاً، اسرائیل در افکار عمومی جهان عرب و جهان اسلام چهره‌ای بسیار منفی از خود به جا گذاشته است، بویژه پس از جنایت‌ها و نسل‌کشی‌هایی که علیه فلسطینی‌ها انجام داده است. این موضوع باعث شده که اسرائیل در جهان عرب و اسلام و حتی در سطح ملت‌های جهان جایگاهی نداشته باشد. این تنفر عمومی فشار زیادی بر حکومت‌های منطقه وارد می‌کند تا در این زمینه بی‌تفاوت نباشند و تا حدی به گفتمان غالب افکار عمومی احترام بگذارند. نکته دوم این است که پس از حوادث سوریه و نابودی زیرساخت‌های نظامی، اقتصادی و اجتماعی این کشور به واسطه بمباران جنگنده‌های اسرائیلی و اشغال بخش‌هایی از سوریه، بویژه بلندی‌های جولان که مناطق استراتژیکی هستند، سپر دفاعی احتمالی امت عرب از بین رفته است. اسرائیل این سپر دفاعی را نابود کرده و این خطر جدی برای کشورهای عربی محسوب می‌شود.

پیش از آن نیز ارتش مصر به دلایل مختلف از کار افتاد و ارتش عراق توسط آمریکا تضعیف و منحل شد که نتیجه آن ظهور گروه‌های تکفیری بود.
 به طور کلی از بین بردن ارتش‌های عرب که تحت عنوان جنگ نسل سوم شناخته می‌شود در دستور کار اسرائیل است و این موضوع بنیه دفاعی کشورهای عربی را بشدت تضعیف کرده است. حملات و برخوردهای اخیر این احساس خطر را برای کشورهای عربی دوچندان کرده است. نکته سوم اینکه آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها از تغییر چهره خاورمیانه صحبت می‌کنند؛ یعنی همان «خاورمیانه جدید» یا «خاورمیانه بزرگ» که خانم رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا در سال ۲۰۰۶ در بیروت اعلام کرد. او این تغییر را «درد زایمان خاورمیانه» توصیف کرد که در واقع ادامه پروژه سایکس-پیکو و تجزیه مجدد جهان اسلام است. این موضوع به معنای ادامه پروژه صهیونیستی در منطقه است؛ یعنی پروژه‌ای که از نیل تا فرات را دربرمی‌گیرد و امروز فراتر از فرات نیز مطرح شده است.
با این وضعیت، کشورهای عربی تمامیت ارضی خود را تهدید شده می‌بینند و تازه به این هشیاری رسیده‌اند که ایران و قدرت نظامی ایران است که در برابر این زیاده‌خواهی‌ها ایستادگی کرده و خواهد کرد. بر این اساس، طبیعتاً باید همراه و همگام باشند یا حداقل این محکومیت‌ها را به نحوی اعمال کنند.
کل جریان موضع‌گیری‌ها بر اساس این تحلیل است و بعید است که این کشورها از مواضع خود عقب‌نشینی کنند؛ اگرچه ممکن است فشارهایی بر آنها وارد شود، اما به نظر من این برخوردها تاکتیکی نیست و کاملاً موضع‌گیری‌های راهبردی است.

نشانه‌های حرکت به سمت تجزیه منطقه در کشورهای عربی از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی چیست؟

پیام نتانیاهو به ترامپ مبنی بر اینکه با هم خاورمیانه را تغییر خواهند داد، به معنای آن است که «پروژه استعماری بازتجزیه منطقه غرب آسیا» به صورت مستمر در دستور کار آمریکایی‌ها و اسرائیل قرار دارد و مرز نخواهد شناخت و یک تهدید بزرگ برای کشورهای عربی محسوب می‌شود.
برای تشریح بهتر وضعیت جاری منطقه ذکر این روایت جالب توجه است که در خاطرات ژنرال سعدالدین شاذلی، رئیس ستاد مشترک ارتش مصر در جنگ ۱۹۷۳ که به جنگ رمضان معروف است، آمده که او در ایام جنگ مرتباً از سوری‌ها درباره وضعیت جبل الشیخ (بلندی‌های جولان) سؤال می‌کرد و پاسخ می‌شنید که این منطقه در امنیت است و مشکلی ندارد، که نفس راحتی می‌کشید. این ژنرال بزرگ ارتش مصر استدلال می‌کرد که اگر این منطقه توسط اسرائیل سقوط کند، نه فقط دمشق بلکه بغداد نیز در آستانه سقوط قرار خواهد گرفت. امروز جبل الشیخ در اختیار اسرائیلی‌هاست و نتانیاهو وقتی می‌خواهد کارنامه خود و دستاوردهای دوره نخست‌وزیری‌اش را ارائه کند، اولین مسأله‌ای که به آن اشاره می‌کند، تصرف جبل الشیخ است. نکته اینجاست که نقشه تجزیه منطقه یک بحث کاملاً جدی است و یک تاکتیک نیست در ضمن طرف مقابل هم عجله‌ای برای پیشبرد نقشه خود ندارد؛ بلکه گام به گام به این سمت پیش می‌روند.

براساس صحبت‌های شما به نظر می‌رسد منطقه به این باور رسیده است به طور مشخص ترکیه، عربستان، مصر این تهدید را احساس کرده‌اند. در مقام عمل، فکر می‌کنید این کشورها چگونه قرار است در این عرصه نقش‌آفرینی کنند؟

طبیعتاً نمی‌توان انتظار داشت که همکاری نظامی جدی با ایران شکل بگیرد یا صف‌بندی و جبهه نظامی بین ترکیه، مصر، ایران، عربستان در یک سو و اسرائیل در سوی دیگر ایجاد شود، اما از منظر سیاسی کمک‌هایی ارائه می‌شود. باید توجه داست که موضوع امنیت و قدرت دفاعی برای ما درون‌زا است. اما به هر حال تهدید اسرائیل و تجزیه، تهدیدی وجودی برای منطقه است و آنها می‌دانند هر آن ممکن است که اگر سد ایران شکسته شود، این تهدید به سمت مصر و شاید عراق و ترکیه هم
گسترش ‌یابد.
من تعجب می‌کنم از برخی کارشناسان و حتی سیاستمداران داخلی که همچنان هدف اسرائیل از حمله به ایران را تجزیه می‌دانند. مشخص است که قصد آنها فروپاشی کامل ایران است و این مرحله‌ای فراتر از تجزیه است. در سال ۲۰۱۶، در صدمین سالگرد پیمان سایکس-پیکو که به مسأله جهان اسلام مربوط بود، این بحث در میان گروه‌ها و جریان‌های سیاسی ایران کاملاً جا افتاده بود. آن زمان سؤال این بود که آیا برخوردهای آمریکایی‌ها در دوران بوش برای تغییر رفتار است یا سرنگونی و تغییر رژیم؟ عده‌ای خوشبین بودند که هدف تغییر رفتار است، اما من عرض کردم که بحث تغییر رفتار یا سرنگونی مطرح نیست و در واقع اصل موضوع، برنامه‌ای برای فروپاشی کامل و تحویل دادن سرزمین سوخته است.
برای اثبات این موضوع نیازی به استدلال جدید نیست؛ کافی است به گفته‌های ۴۰ تا ۵۰ سال گذشته سیاستمداران بزرگ آمریکایی مانند کیسینجر، برژینسکی، بولتون و ترامپ مراجعه کنیم که همگی روی این مسأله تأکید داشته‌اند.
برنارد لویی در سخنرانی خود در دانشگاه تل‌آویو با عنوان «ایران در تاریخ» گفته است که کشورهای بزرگ و متمدن با پیشینه فرهنگی عظیم را نمی‌توان به راحتی سرنگون کرد و باید به تدریج فروپاشانده شوند. این هدف بزرگی است که تحولات اخیر دنبال می‌کند و ادامه پروژه‌های تجزیه است. از این منظر، باید تحولات اخیر را تحلیل کنیم و این موضوع اهمیت زیادی دارد، به‌ویژه در شرایط کنونی که بحث درباره این مسائل مطرح است.

برخی محافل علمی سال‌هاست این گزاره را دنبال می‌کنند که ایالات متحده همواره به دنبال حفظ نوعی موازنه قدرت در منطقه غرب آسیاست؛ اما بر اساس روندی که شما ترسیم کردید، به نظر می‌رسد اسرائیل با چراغ سبز آمریکا به دنبال تبدیل شدن به قدرت مسلط در منطقه است. آیا این روند به معنای تغییر در دکترین آمریکا است؟
ترامپ جمله‌ای داشت که دقیقاً گویای رویکرد آمریکایی‌هاست؛ او می‌گفت: «من تعجب می‌کنم که اسرائیل چطور می‌تواند در چنین سرزمین تنگی حکومت کند، این سرزمین باید بزرگ‌تر شود.» تمام ادبیات و مواضع آنان در سال‌های اخیر، ناظر به پروژه «تغییر و تجزیه» است؛ همان خاورمیانه جدید یا به تعبیر دیگر، «غرب آسیای نوین». این پروژه، آینده منطقه را تعیین می‌کند. صرف نظر از اینکه منطقه آیا به سمت نظم تک‌قطبی، دوقطبی یا چندقطبی حرکت خواهد کرد. به نظر من، آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها به‌خوبی اهمیت این منطقه و ظرفیت‌های بالفعل و بالقوه قدرت‌های آن را درک کرده‌اند و از همین‌رو، آغاز پروژه‌شان را از ایران قرار داده‌اند تا در نهایت به نظم جهانی مطلوب خود برسند.

کشورهای منطقه چه ظرفیت‌هایی برای برهم زدن این نقشه دارند؟

جریان مقاومت ظرفیت‌های بزرگی در اختیار دارد که اگر همپوشانی درستی میان آنها ایجاد شود، می‌تواند طراحی‌های دشمن را به‌طور جدی به چالش بکشد. نمونه روشن آن، ایستادگی ملت فلسطین است. با وجود جمعیت و امکانات محدود، بیش از ۲۰ ماه است که در برابر پیشرفته‌ترین ماشین جنگی منطقه مقاومت کرده‌اند و علی‌رغم جنایت‌های گسترده، همچنان پابرجا هستند.
فلسطین امروز در افکار عمومی جهانی به مسأله‌ای فراملی، فرادینی، فراسرزمینی و حتی فرامذهبی تبدیل شده است و توانسته گفتمان مقاومت را جهانی کند؛ این دستاورد کوچکی نیست.

افزون بر این، ظرفیت‌های دیگر منطقه از جمله پاکستان، ترکیه و به‌ویژه ایران در حوزه‌های مختلف از جمله توان نظامی و نفوذ مردمی قابل‌توجه است. البته باید تأکید کنم که صرفاً احساس خطر کافی نیست؛ کشورهای عربی که اخیراً در مواضع خود به حمایت از ایران نزدیک شده‌اند، اگر این احساس خطر را به کنش فعال تبدیل کنند، می‌توانند در برهم زدن معادلات فعلی نقش‌آفرینی مؤثری داشته باشند. نباید فراموش کنیم که ستون فقرات اقتصاد آمریکا و بسیاری از کشورهای غربی در همین منطقه نفت‌خیز ریشه دارد. نکته مهم در این میان، پیوند و همگرایی ظرفیت‌های منطقه‌ای است.

در سال‌های گذشته، مقاومت موفق شد با ایجاد وحدت میدانی و هماهنگی میان بازیگران مختلف، سد محکمی در برابر پروژه‌های تجزیه ایجاد کند. به‌عنوان نمونه، سپهبد قاسم سلیمانی را باید یکی از عناصر کلیدی در زمین‌گیر کردن پروژه‌ای دانست که من از آن به عنوان «بولدوزر تجزیه» یاد می‌کنم؛ این پروژه از جنوب سودان آغاز شد، به کردستان عراق رسید و سپس به حلب گسترش یافت.
همه این نقاط بر اساس طراحی دشمنان باید تجزیه می‌شدند، اما حاج قاسم با تمام ظرفیت خود، آن را متوقف کرد. اگر یک فرد بتواند با چنین قدرتی جلوی این روند را بگیرد، قطعاً هم‌افزایی قدرت‌های منطقه‌ای نیز می‌تواند همین مسیر را ادامه دهد.


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار سیاست